پیام

هیچ کس جز خود ما مسئول بدبختی و خوشبختی های ما نیست

۹/۲۲/۱۳۸۶

احترام وتوجه مثبت

روگر در سال 1957 طي مقاله اي توجه مثبت و بي قيد و شرط را يكي از شروط تغيير ساختار شخصيت بيان نمود.

توجه مثبت در صورتي بي قيد و شرط مي باشد كه به رفتار فرد مراجعه كننده بستگي نداشته باشد. يعني به مراجعه كننده به عنوان يك انسان نگريسته مي شود؛ نه مجموعه اي از رفتارها. روگر از اصطلاحات ديگري نيز براي بيان اين مطلب استفاده نمود كه از آن جمله مي توان به پذيرش مراجعه كننده به عنوان يك انسان با توجه به ويژگي هاي مثبت ومنفي او اشاره نمود. در اين مجال ابتدا به ماهيت احترام مي پردازيم سپس به چگونگي سنجش و آشكار شدن آن خواهيم پرداخت.

ماهيت احترام

مراقبت كردن، پاداش دادن، ارزش قائل شدن و دوست داشتن از ديگر اصطلاحات به كار گرفته شده براي بيان احترام مي باشد. احترام يك مراقبت غير مالكانه است. به فرد مراجعه كننده به عنوان شخصي ارجمند نگريسته مي شود. او محترم شمرده مي شود. نگرش مشاور بدون ارزيابي، قضاوت، انتقاد، تمسخر، بي ارزش نمودن يا حتي شك مي باشد. البته اين بدان معنا نيست كه او با تمام رفتارها موافق باشد و با ديده اغماض به آنها بنگرد. روانكاو در يك نگرش بدون قضاوت، هنجارها واخلاقيات شخصي و اجتماعي خويش را ناديده نمي گيرد. در عين حال مراجعان به عنوان يك شخص پذيرفته مي شوند. نيازي نيست آنها خود را تغيير دهند يا براي اينكه مورد پذيرش قرار بگيرند، طور ديگري رفتار كنند و يا سعي كنند كامل و بي عيب باشند. ايرادات و نقاط ضعف نيز به عنوان قسمتي از شخصيت يك انسان به همراه خطاها واشتباهات پذيرفته مي شوند.

احترام را مي توان به نحوه گوش كردن روانكاو به حرفهاي مراجع و نيز تلاش او براي درك وي و طريقه ارتباط برقرار كردن با وي تعبير نمود. به عبارت ديگر احترام با درك طرف مقابل افزايش مي يابد. زماني كه مراجع به عنوان يك فرد يا يك انسان محترم شمرده مي شود، احترام به وي به موازات درك منحصر به فرد بودن او به عنوان يك انسان افزوده خواهد گشت.

دوست داشتن غير مالكانه نيز اصطلاح ديگري است كه معادل احترام بكار مي رود. علاقه اي واقعي در فرد مراجعه كننده وجود دارد، حس توجهي خالصانه نسبت به وي، حس اعتماد يا عشق. دوست داشتن غير مالكانه به معناي انفعال و مسؤوليت پذير نبودن نيست. دوست داشتن غير مالكانه بازتاب عملي مثبت است كه در بر گيرنده حضوري شخصي وفعال مي باشد. هر چند احترام در ابتدا با مكالمه كردن يعني حد اقل دوست داشتن ابراز مي گردد، اما دوست داشتن واحترام را مي توان به روش هاي متفاوت بيان نمود.

البته بايد تاكيد كنيم دوست داشتن غير مالكانه همواره با لحني گرم وصدائي آرام ابراز نمي شود، بلكه مي تواند با لحني عصباني نيز بيان شود. در بررسي نهائي، تجربه فرد مراجعه كننده از اهميت زيادي بر خوردار است واحتمال دارد وي تلاش روانكاو را براي شريك شدن در تجارب وي، نشانه اي از احترام روانكاو به سطح پيشرفت خود بداند.

رفتار باز و صادقانه با فرد مراجعه كننده نيز غالبا نشانه اداي احترام به فرد مراجعه كننده مي باشد. اما مسئله اي كه در اينجا مطرح مي شود اينست که احترام گذاشتن بايد بي قيد و شرط باشد. روگر در اين باره كمي مردد بوده است ولي مطالعاتي كه بعدا توسط اسپاتس انجام شد، نشان داد بي قيد و شرط بودن از توجه مثبت جدا نيست. برت- لنارد نوعي رابطه ابداعي در مراجعه كنندگان كشف نمودند كه شامل مقياس هاي جداگانه اي براي توجه مثبت و توجه بي قيد و شرط بود. در هر حال ظاهرا اين روابط از يكديگر مستقل نيستند. البته اين مورد موضوع بي قيد و شرط بودن را روشن نمي كرد. احتمالا بي قيد و شرط بودن عاملي اساسي در هر دو رابطه مي باشد.

اما كاركهوف و برنسون توجه مثبت و بي قيد و شرط و نيز دوست داشتن غير مالكانه را هنجارهائي نادرست مي دانند. به نظر مي رسد بي قيد و شرط بودن چيزي بيشتر از يك عامل جلوگيرنده اوليه براي احساسات، نگرش ها و قضاوت ها نباشد. به نظر مي رسد نگرش بدون قضاوت و ارزيابي و نيز تمايز قائل شدن ميان پذيرش مراجعه كننده به عنوان يك شخص قابل احترام صرفنظر از جنبه هاي رفتاري غير قابل پذيرش وي معنا و تفسير واژه بي قيد و شرط باشد.

سنجش احترام

در سال 1962 تراكس يك مقياس آزمايشي متشكل از 5 نكته براي سنجش دوست داشتن غير مالكانه تعبيه نمود. تنوع در بي قيد و شرط بودن تحت عنوان پذيرش تجربه مراجعه كننده بدون شرايط تحميلي تعريف شد. دوست داشتن در برگيرنده مراقبت غير مالكانه از فرد مراجعه كننده به عنوان يك فرد خاص مي باشد. بنابراين مي توان آن را تمايلي براي تقسيم يكسان خوشي ها و كاميابي ها و نيز افسردگي ها و شكست ها دانست. دوست داشتن غير مالكانه، ارزش قائل شدن براي بيمار به عنوان يك شخص، صرفنظر از ارزيابي رفتار يا افكار وي مي باشد. كارك هورف مقياس خود را براي سنجش احترام در درك فرايندهاي شخصي به شرح زير آماده نمود:

سطح(1):

بيان شفاهي و رفتاري از سوي اولين شخص همراه با عدم احترام (يا توجه منفي) نسبت به دومين فرد. به طور خلاصه گوينده به شيوه هاي گوناگون، حس عدم احترام و يا توجه خود را نسبت به احساسات، تجارب و توانائي هاي شنونده بروز مي دهد. به عنوان مثال فرد به طرف مقابل خود مي گويد احساسات و تجارب وي اصلا ارزش فكر كردن ندارند يا طرف مقابل فرد توانائي نيست. در اين صورت احتمال دارد گوينده تنها منبع ارزيابي باشد.

سطح (2):

گوينده طوري با شنونده برخورد مي كند كه گوئي براي احساسات، تجارب وتوانائي هاي وي احترام كمي قائل است. به اين معنا كه گوينده به صورت مكانيكي يا انفعالي با شنونده رفتار مي كند و بسياري از احساسات طرف مقابل خود را ناديده مي گيرد.

سطح (3):

فرد حس احترام خود را نسبت به طرف مقابل خود منتقل مي كند و به احساسات، تجارب و توانائي هاي وي توجه نشان مي دهد. به عنوان مثال فرد به طرف مقابل خود احترام مي گذارد و نسبت به توانائي هاي وي براي بيان خويشتن و نيز برخورد خوب و سازنده او در موقعيت هاي زندگي توجه نشان مي دهد. به طور خلاصه مي توان گفت فرد با طرف مقابل مانند خودش رفتار مي كند.

سطح(4):

اين سطح در برگيرنده كمترين سطح عملكرد تسهيل كننده بين فردي مي باشد.

سطح (5):

فرد به صورت آشكار براي طرف مقابل احترام قائل است و به او توجه مي كند. پاسخ هاي تسهيل كننده اولين فرد به طرف مقابل احساس آزادي مي بخشد و او را قادر مي سازد خودش باشد و براي خود به عنوان يك وجود منحصر به فرد ارزش قائل باشد. به طور خلاصه مي توان گفت رفتارهاي تسهيل كننده باعث احساس توجه عميق فرد نسبت به احساسات، تجارب و توانائي هاي طرف مقابل مي گردد.

سطح (6):

فرد احترام زيادي نسبت به طرف مقابل به عنوان يك انسان و توانائي هاي او به عنوان يك وجود منحصر به فرد و آزاد قائل است. به اين معنا كه وي توجه عميقي به توانايي هاي انساني طرف مقابل خويش دارد.

۹/۱۵/۱۳۸۶

وسواس 

نگارش: حسن امين پور

کارشناس ارشد روان سنجی(سنجش و اندازه گيري)
عضو علمی دانشگاه پیام نور مرکز نقده
رئیس مرکز خدمات روان شناسی و مشاوره دانشگاه پیام نور نور مرکز نقده
عضو نظام روان شناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران

==============================
آيا از وسواس چيزي مي دانيد؟

مردي که با وسيله نقليه خود در حال رانندگي است، ناگهان خود را متقاعد مي کند که کسي را زير گرفته است و براي يافتن پسر بچه اي مجبور به جست و جوي کنار جاده مي شود. پسر نوجواني روزانه شش ساعت از وقت خود را صرف شستشو مي کند و علي رغم اين همه هنوز هم پاکيزگي خود را باور ندارد. خانمي در تلاش براي حصول از برابري ابروانش سرانجام تمام موهاي آن را مي کند. شخص ديگري که از اين حالت در رنج است نمي تواند بدون انجام کامل تشريفات مذهبي از درب خانه وارد شود، اين همه در حالي است که روزانه صد مرتبه اجاق آشپزخانه خود را کنترل کند تا مطمن شود آيا واقعاٌ شير گاز را بسته است! تمام اين افراد از اختلال وسواسي رنج مي برند و تعداد اين افراد بالغ بر صدها هزار نفر است.
زماني که افکار و کارهاي ويژه بيماري شدت مي يابد کار و زندگي خانوادگي فرد قرباني کاملاٌ از هم پاشيده مي شوند، در مراحل بحراني اين بيماري انجام تشريفات بي پايان در زندگي روزمره حکم فرما مي شود. اغلب اين بيماران افکار بيهوده و شرم آور يا وحشتناکي در ذهن خود به وجود مي آورند که اين افکار در چرخه اي بي پايان تکرار مي شوند، با وجود اين که بيماري وخيمي است ولي تا کنون در ميان ما به قدري معمول بوده که توجهي بدان مبذول نشده است.
اغلب اين بيماران پريشاني خود را به طور شگفت آوري مخفي مي کنند. بايد در نظر داشت که اين بيماري به شيوه هاي متفاوتي در زندگي روزمره افراد خود را نشان مي دهد، بسياري از مردم به اعداد خوش يمن عقيده دارند، يا از راه رفتن در زير نردبان اجتناب مي کنند، به بسته نگهداشتن چتر در خانه و کوبيدن به تخته اعتقاد دارند. کارهاي تشريفاتي اين افراد از عقايد و عادات عامه پا فرا نهاده و مسئله اي کاملاٌ جداگانه مي باشند، در حقيقت اين افراد خرافاتي نيستند.
عادتهاي روزانه، تا حدودي مفيدند و هر زمان که اراده کنيم قادر به تغيير آنها هستيم، ولي بيماران وسواسي افکار و تشريفات خاصي دارند که از بيهوده بودن آنها باخبرند و روزانه ساعت هاي زيادي از اوقات خود را صرف استفاده از کلاس ها و يا گرفتن وقت خصوصي جهت درمان خود مي کنند. گرچه ممکن است چندين نوع وسواس همزمان با يکديگر در يک شخص مشاهده شود اما مي توان وسواس ها را از همديگر متمايز کرد که عبارتند از:
1- تصويرهاي وسواسي؛ گاهي ذهن را به گونه اي تسخير مي کنند که گويي تصوير بر آن نقش بسته است، مثلاٌ مادري که مدام تصوير به خون آلوده فرزندش را مي بيند.
2- افکار وسواسي؛ مشکلات زيادي را در زندگي روزمره به وجود مي آورند. مثلاٌ فکر وجود ميکروب در همه جا و ترس ازخطر سرايت بيماري موجب مي شود تا خود از دست زدن به همه چيز پرهيز کند.
3- ترديده اي وسواسي؛ ممکن است بر زندگي گذشته و يا آينده متمرکز شوند، ترديد نسبت به گذشته به باز پديد آوري دائم آن منجر مي شود و فرد را در افکار گذشته غوطه ور مي سازد و ترديد نسبت به آينده نيز فرايند زندگي را دچار اختلال مي سازد، چرا که توانايي زندگي از فرد را سلب مي کند.
4- رفتارهاي بي اختياري؛ شستن، وارسي کردن، لمس کردن و جز آن به منزله رفتارهاي انعطاف ناپذيري هستند که شخص براي پيشگيري يا کاهش حالت درماندگي و اضطراب، خود را مجبور مي سازد که آنها را انجام دهد و تصور مي کند که اگر آنها را انجام ندهد، حادثه اي وحشتناک که ماهيت آن نيز مشخص و معلوم نيست، به وقوع خواهد پيوست.
افراد وسواسي نمي توانند افکارشان را از ذهنشان خارج کنند و اين خصوصيت اصلي اين بيماري است، بعضي از آنها بررسي کننده اند، به طور مداوم و هميشگي چراغ ها، درها و قفل ها و ... را ده تا بيست مرتبه بررسي مي کنند يا کارهاي خاصي را بارها و بارها تکرار مي کنند. گروه ديگري ساعت ها براي ايجاد يک تقارن بي ارزش وقت تلف مي کنند مثلاٌ بند کفش هايشان بايد کاملاٌ مساوي باشد، ابروان عيناٌ با هم يکي باشند، اما در اکثر موارد بيمار فردي شستشو کننده است وي احساس مي کند که مرتباٌ بايد خود را بشويد، گروه ديگري وسواس مو کني دارند، کندن مو معمولاٌ در حضور ساير افراد( به استثناي اعضاي خانواده) انجام نمي گيرد و موقعيت هاي اجتماعي ممکن است از بروز آن جلو گيري کنند. بعضي از آنان ممکن است موي ديگران را درآورند و گاهي ممکن است به دنبال فرصت هايي باشند که به صورت پنهاني دست به اين کار بزنند. ناخن جويدن، خاراندن، گاز زدن و خراشيدن پوست ممکن است با وسواس در ارتباط باشند. تمام اين اين مشکلات موضوع مشترکي دارند، شما نمي توانيد به چشمان خود اعتماد کنيد که ديگر چرکي نمي بينيد، يا واقعاٌ باور کنيد که در قفل شده است. با آگاهي و دانستن بر اين که کار ناجوري کرده ايد، علي رغم اين احساس خوب، بايد به بررسي کردن و حساب کردن ادامه دهيد. نمي توانيد اين افکار را از خودتان دور کنيد. اجبارهاي غير ارادي، نياز به تشريفات ظريف و مخصوص به خود دارند، يا فعاليت هاي تشريفاتي خاصي که غير منطقي و خيالي بوده و در عين حال جالب توجه نيز مي باشند را به وجود مي آورد و اين خصوصيت وسواس است.
شايد نقش اصلي ما مانند عملکرد رادار، از بررسي کردن مدام و بي شماري تشکيل شده است و با اين که نمي توانيم آگاهانه اين عمل را انجام دهيم ولي هنوز به طور جدي آن را تکرار مي کنيم. در فرايند بيماري وسواسي در ذهن ما اختلالي به وجود مي آيد که براي توقف قطعي آن کاري برايمان حاصل نمي شود( دستانم به حد کافي تمييز است، مي دانم که شير اجاق گاز بسته شده است، در قفل است و ...)، شکها و ترديدها به زندگي معمولي ما ظلم وستم روا مي کنند و منتهي به تکرارهاي بيهوده و کارهاي تشريفاتي پوچ مي شوند.
بر آن شده ام تا جزئيات ريز اعمال وسواسي را در زندگي روزمره ام را مورد بررسي قرار دهم. من هم در اتاق يا شير گاز را وارسي مي کنم ولي نه بيش از اندازه، چگونه مي فهمم که بايد اين وارسي را متوقف کنم.ما همگي به طور دسته جمعي بررسي کننده هستيم. وقتي دوستي هفته ها با تماس نگيرد اول اين فکر به ذهنمان خطور خواهد کرد که چه عمل اشتباهي از من سر زده است؟ آيا او از دست من عصباني است؟ آيا آخرين باري که او را ديدم با وي پرخاشگري کردم؟ به او کلک زدم، نسبت به او گستاخي کردم و سخناني از اين قبيل؟ دست آخر هم معلوم مي شود که دوستمان سرش شلوغ بوده است يا با مشکلات و کارهاي خويش دست به گريبان بوده است، ولي اگر خوب به قضيه توجه کنيم در مي يابيم که اغلب اوقات ما بررسي کننده هستيم.
هادي از نوع خاصي از بيماري وسواس رنج مي برد.، مشغوليت شديدش نسبت به ميکروب ها او را به يک زندگي وهمي درباره آلودگي سوق داده است. وي را از دوران کودکي از ميکروب ها ترسانيده اند. اين ترس از يک سخت گيري ساده شروع و دست آخر به مهر و موم کردن درها و پنجره ها، تاريک کردن اتاق ها و روکشيدن روي اشياء، استفاده از حوله هاي کاغذي و پارچه اي منتهي شد. خوردن و نظافت کردن وي روزانه ساعت ها وقت مي گرفت. اما در اواخر زندگي نتوانست حتي ساده ترين مواظبت ها را از خود به عمل آورد.
اين افراد دستان و بازوانشان را آنقدر مي شويند که به علت شست و شوي مکرر دستشان سرخ يا حتي خونين مي شود. بعضي از خانم ها آنقدر به نظافت اهميت مي دهند که موقعي شوهرشان از محل کار برگشت نمي گذارند به اتاق وارد شود تا اين که او به حمام برود و تمام لباس هايش را ضدعفوني کند، آن قدر به گردگيري و نظافت خانه، درب و مخصوصاٌ شيشه ها اهميت مي دهند که ديگر زماني براي صرف کارهاي ديگر از جمله تربيت فرزندان، صرف کردن وقت با همسرشان را نخواهند داشت. ميز تحريرها و کشوهاي آنان به گونه اي بيهوده مرتب شده اند، قوانين حاکم بر اين رفتارها بر اساس مفاهيمي اانتزاعي و بي حاصل ترتيب داده شده اند. وقتي که اين بيماري شدت مي يابد اين عادات به صورت کاريکاتورها و تحريف عادت هاي مفيد روزانه در مي آيند. دردناک ترين و عذاب آورترين جنبه بيماري، بينشي است که بيماران از پوچي و بيهودگي افکار شوريده خود دارند، افکاري که زندگي آنها را تباه مي کند اين مقاله وصف بيماراني تنها و وحشت زده است که متن نمايش هايشان از جايي در داخل مغزهاي آنان جوانه مي زند.
اين بيماري مخصوص افراد پر استعدا و ثروتمند و شجاع نيست، ممکن است در نوجواني يا نخستين سال هاي جواني آغاز شود اما امکان بروز آن در خلال کودکي نيز وجود دارد، خانواده ها از داشتن کودکي بيمار مطلع نيستند، بسياري از آنان از کودکي بيماري خود را مخفي نگه مي دارند، در حالي که ماه ها وسال ها از آن رنج برده اند، تحقير شده اند و چون نمي خواهند يک ديوانه تلقي شوند آن را پنهان نگه مي دارند.
بر اساس نظر محققان بيست درصد از اختلال هاي وسواسي قبل از پانزده سالگي و پنجاه تا شصت درصد آنها قبل از بيست سالگي شروع مي شوند اما بايد متذکر شد که نشانگان واقعي وسواس تقريباٌ قبل از هفت سالگي آشکار نمي گردد. در مردان نسبت به زنان زودتر بروز کرده و معمولاٌ شروع آن در مردان بين شش تا پانزده سالگي و در زنان بين بيست تا بيست و نه سالگي قرار دارد. اين بيماري نادر نيست و وقتي مطالعات بيشتري صورت گرفت ناگهان بيماري رواني دهه 1980 شناخته شد.

منابع
راپوپورت، ژوديت ال، ترجمه سيد سليماني، آذر( 1375). وسواس، انتشارات آسيا، چاپ اول
دادستان، پريرخ( 1380). روان شناسي مرضي تحولي، انتشارات سمت، چاپ چهارم
انجمن روان پزشکي آمريکا( 1994)، ترجمه نيکخو، محمد رضا و همکاران( 1374)، راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني، انتشارات سخن، چاپ اول

افسردگي (Depression)

نگارش: حسن امين پور

کارشناس ارشد روان سنجی(سنجش و اندازه گيري)
عضو علمی دانشگاه پیام نور مرکز نقده
رئیس مرکز خدمات روان شناسی و مشاوره دانشگاه پیام نور نور مرکز نقده
عضو نظام روان شناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران
دبير انجمن اجتماعی هلال احمر شهرستان مهاباد
==============================
افسردگي يکي از شايع ترين بيماري هايي است که تا اکنون آدمي با آن مواجهه شده است و امروزه لقب سرماخورگي بيماري هاي رواني گرفته است. افسردگي مي تواند بدون هيچ دليل واقعي در يک فرد کاملاًسالم ظاهر شود و غالباً با تغيير خلق و عصبانيت شروع مي گردد. افسردگي عادي شامل غمگيني و خستگي زود گذر ناشي از عوامل استرس زا است. افسردگي در هر مورد ممکن است پديد آيد. اکثر خودکشي ها به وسيله افراد مبتلا به افسردگي اوليه صوت مي گيرد. فرد افسرده غمگين، گرفته، درمانده و مأيوس است. هميشه احساس لذت و علاقه اش را از دست مي دهد. افراد افسرده کم اشتها شده و به طور محسوسي کاهش وزن پيدا مي کند، افراد افسرده بي قرار بوده و پيوسته قدم مي زند. بي خواب است و کاهش انرژي، خستگي مفرط و احساس فرسودگي دارد. فرد افسرده احساس گناه و بي ارزشي داشته و در فکر کردن مشکل دراد ولي معمولاً فکر مرگ و خودکشي دارد. اکثر افراد افسرده ظاهري افسرده دارند و در بعضي موارد قيافه غمگين، چشمان بي حال و بي نور، قد خميده همراه با تکلم و حرکات آهسته و کند دارند. از ديگر نشانه هاي افسردگي مي توان به موارد زير اشاره کرد کاهش ليبيدو(کاهش علاقه در مسايل جنسي)، بي علاقگي نسبت به فعاليت هاي مورد علاقه، اشکال در تمرکز، يأس( نوميدي به آينده)، کاهش احترام به خود و داشتن هيپوکندريايي(بيماري خيالي).
علل و عوامل بروز افسردگي:
شکست، بيکاري، سوگواري، کم خوني، نارسايي غده تيروئيد، تغيير فصل، غده مغزي، بيماري پارکينسون، عفونت هاي حاد و ويروسي، داروهاي ضد فشار خون، عوامل ارثي - خانوادگي، شرايط در خصوصيات و رشد و تکامل فرد از عوامل سبب ساز و زير بنايي اين بيماري به شمار مي روند.
رويکردها و ديدگاه ها در مورد علل افسردگي:
1ـ نظريه هاي زيست شناختي: پيش فرض هاي نظريه هاي شناختي اين است كه علت افسردگي يا در ژن ها قرار دارد كه از طريق توارث از والدين به فرزندان منتقل مي شوند، يا نارسائي عمل فيزيولوژيكي كه ممكن است پايه ارثي يا غير ارثي داشته باشند. يافته هاي مربوط به دوقلوها از 1930 به بعد بيانگر آن است كه عوامل ارثي موجب نوعي افسردگي مي شود. بسياري از پژوهندگان عامل ارثي را همراه با آن چه كه در زندگي شخص به وقوع مي پيوندد، يعني تركيب آمادگي هاي ارثي و فشارهاي رواني محيطي را علت احتمالي رفتار افسرده مي دانند.
2ـ ديدگاه روان پويايي :فرويد و كارل آبراهام در مقالات جداگانه اي دربارة افسردگي اين اختلال را به عنوان يك واكنش پيچيده نسبت به از دست دادن چيزي توصيف نمودند. فرويد عقيده داشت كه فرد مبتلا به افسردگي يك وجدان تنبيه كننده يا وجدان اخلاقي قوي دارد او بر احساس گناه كه وجدان موجب آن مي شود تاكيد مي ورزد. نظريه هاي روان پويايي بر احساسات و واكنش هاي ناخوآگاه نسبت به موقعيت هاي جديد كه اساس آنها حوادث قبلي زندگي است تاكيد مي ورزد .يك سابقه تاريخي افسردگي عبارت است ازاختلال در روابط اولية كودكي.
3ـ ديدگاه اصالت وجودي : نظريه هاي اصالت وجود بر ازدست دادن عزت نفس متمركز هستند، شيء از دست رفته مي تواند واقعي يا سمبليك باشد . قدرت، مقام اجتماعي يا پول. ولي از دست دادن خود به خود بدان اندازه اهميت ندارد كه تغيير در خود ارزيابي فرد بر اساس آن از دست دادن.علت شايع افسردگي در مردان از دست دادن شغل است كه بيانگر ارزش شخص در نظر خودش است و يك علت شايع افسردگي در زمان از دست دادن همسر مي باشد كه منبع اصلي ارزش وي مي باشد. بر اساس نظريه هاي انسان گرايي افسردگي احتمالا زماني ظاهر مي شود كه اختلاف بين من واقعي و من آرماني خيلي زياد شود به طوري كه براي شخص قابل تحمل نباشد.
4ـ نظرية يادگيري : پيش فرض نظرية يادگيري آنست كه افسردگي و فقدان تقويت به هم مربوط است. لوين سوهن و همكاران وي از پيشوايان تحقيق در زمينة افسردگي از نقطه نظر يادگيري هستند آنها به طور معمول تاكيد مي كنند كه ميزان پايين برون شد رفتار و احساسات غمگيني يا ناشادي كه با افسردگي همبسته مي شود مربوط است به ميزان پايين تقويت مثبت و يا ميزان بالاي تجارب ناخوشايند .
5ـ نقطه نظر شناختي: اساس اين نظريه اين است كه يك تجربة معيين ممكن است روي دو فرد تاثير بسيار متفاوتي بگذارد، آرون بك معتقد است كه افراد افسرده به اين دليل افسرده اند كه راه هاي اشتباه آلود و مبالغه آميز در فكر كردن دارند شخص افسرده يك نظر منفي دربارة خود، دنيا و آينده دارد طبق نظر بك اين شناخت هاي منفي علت افسردگي است، نه ساير چيزهاي اطراف شخص . ممكن است براي يك حملة افسردگي حوادث بيروني تسريع كننده باشد، ولي حتي در اين صورت نيز آن چه شخص دربارة آن حادثه فكر مي كند. نا آن حادثة في نفسه مي تواند عامل ايجاد كنندة افسردكي محسوب شود.
انواع اختلال هاي افسردگي
1 - افسردگي عمده (ملانكوليك): افسردگي عمده به صورت شديد و ماليخوليايي آن معمولادر سنين 40-50 سالگي رخ مي دهد كه قبلا به آن ماليخولياي كهن سالي گفته مي شد. افسردگي غالبا با عصبانيت و تغيير خلق شروع مي شود. به تدريج كه رو به وخامت مي گذارد، بيخوابي، بيقراري توام با راه رفتن مداوم و ماليدن دستها به يكديگر، سرزنش خود، ترس و گاهي حمله خهاي هرا س همراه است.
2ـ افسردگي توام با اضطراب: افسردگي و اضطراب غالبا با هم هستند. حالت بي قراري ملانكوليا را اغلب نمي توان از عوارض جسماني اضطراب تفكيك كرد، اضطراب هم بخشي از افسردگي است ، بيماراني كه دچار اضطراب هستند، اكثرا تا حدودي خلق افسرده هم دارند، تعدادي هم دچار افسردگي هاي عمده مي شوند.
3ـ افسردگي عمدة عود كننده نوع شبه يك قطبي : در اين افسردگي خلق، نيرو، علاقه به زندگي كاسته مي شود، ميل به خواب افزايش مي يابد، روند تفكر و اعمال كند گشته، اعتماد به نفس كاهش مي يابد، شك وترديد نسبت به خود افزايش يافته، تمركز و حافظه كم مي شود، آرامش سلب گشته، اشتها مختل شده و بالاخره ارزش ادامة زندگي زير سؤال مي رود.
4ـ اختلال دو قطبي: بيماران از اين نوع دچار افسردگي هاي خزنده ، شبيه آنچه كه در شبه يك قطبي ها ديديم مي گردن، تفاوت عمده در اين است كه دوره هاي مانياي خفيف هم خود به خود ظهور مي كند و هم تحت تاثير دارو.
علايم متداول در اين بيماران عبارتند از: خوش بيني و علاقة زياد به مطالب يا شرايطي كه با آن ها تناسب ندارد، احتياج كم به خواب، ازدياد ميل جنسي توام با جسارت و تهور بي مورد در اين زمينه، ولخرجي افراطي يا استعمال مشروبات الكلي به مقدار زياد، فعاليت شديد كه ممكن است به علت قضاوت نادرست در نتيجه گيري ناگهان متوقف گردد.
5ـ اختلال سيكلوتيميك و حالات فرعي ديستميك (افسرده خويي): نوسانات خلقي دوقطبي در اين بيماران شدت كم تري دارد از اين جهت كه افراد سيكلوتيميك گاهي به نظر پر نيرو و جذاب آمده و گاه بي حال و ضعيف، معمولاً دوره هاي بسيار شاداب و فعال و علاقه مند به زندگي بوده، ميل به خواب كاسته شده، خلاقيت افزايش يافته، و زماني نيز به تنبلي، زياد خوردن و خوابيدن دچار گشته اند. چون شروع سيكلوتيميا در نوجواني و اوايل جواني است، ممكن است در وهله اول با اختلال شخصيت اشتباه شود.
بسياري از اين بيماران خلق خود را هميشه بالا يا پايين توصيف مي كنند اگر تمام حالات و علائم تغيير خلق از شيدايي به افسردگي جمع شوند ممكن است در زمان هاي كوتاهي بيمار دچار سندرم كامل مانيك – دپرسيو شده باشد.
اين نوسانات خلقي اغلب به بروز عوارض پيچيده از قبيل رفتار جنسي نامشروع، شكست مكرر شغلي و بي بند و باري و بي ثباتي منجر مي گردد.
طبقDSM IV: اختلال افسردگي عمده : بر حسب يك يا چند دورة افسرده عمده مشخص مي شود يعني، وجود خلق افسرده به مدت حداقل دو هفته يا از دست دادن علاقه همراه با حداقل چهار نشانه اضافي افسردگي . ويژگي اصلي دورة افسردگي عمده يك دوره زمان حداقل دو هفته است كه در ضمن آن يا خلق افسرده يا بي علاقگي و يا فقدان احساس لذت تقريباً در همة فعاليت ها وجود دارد، در كودكان و نوجوانان، خلق ممكن است تحريك پذير باشد تا غمگين. همچنين فرد بايد دست كم چهار نشانه ديگر از فهرست زير را داشته باشد. تغيير در اشتها يا وزن، خواب و فعاليت بدني (حركتي) – رواني، كاهش انرژي، احساس بي ارزشي يا گناه، اشكال در تفكر، تمركز يا تصمصم گيري، يا افكار عود كننده دربارة مرگ و خودكشي، طرح نقشه و يا اقدام براي خودكشي. نشانه ها بايد در قسمت اعظم روز، تقريباً همة روزه، تقريباً به مدت دو هفته متوالي ادامه داشته باشند. شخص در دوره افسردگي عمده خلق خود را اغلب بصورت افسرده، غمگين، درمانده، دلسرد يا مغموم توصيف مي كند. در كودكان و نوجوانان ممكن است خلق تحريك پذير يا دمدمي به وجود آيد تا خلق افسرده يا غمگين، اين حالت بايد از الگوي تحريك پذيري كودك ناز پرورده در هنگام ناكامي متمايز شود.
2- اختلال افسرده خويي(ديستميك( : بر حسب وجود خلق افسرده به مدت حداقل دو سال در قسمت اعظم روز، همراه با نشانه هاي اضافي افسردگي كه با ملاكهاي تشخيصي دوره افسردگي عمده مطابقت ندارد مشخص مي شود افراد مبتلاء به اختلال افسرده خويي خلق خود را بصورت غمگين يا مغموم گرفته توصيف مي كنند در طي دوره هاي خلق افسرده حداقل دو مورد از نشانه هاي اضافي زير وجود دارند. كم اشتهايي يا پر خوري، بي خوابي يا خواب زدگي، كمبود انرژي يا احساس خستگي، عزت نفس پايين، تمركز ضعيف يا اشكال در تصميم گيري و احساس درماندگي . افراد ممكن است به وجود بارز بي علاقگي و خود انتقادگري توجه داشته باشند و اغلب خودشان را بي علاقه يا ناتوان ببينند. پس از دو سال نخست افسرده خويي ، ممكن است دوره هاي افسردگي عمده ظاهر شوند.
3ـ اختلال افسردگي كه به گونه اي ديگر مشخص نشده است :براي كد گذاري اختلالهاي همراه با ويژگيهاي افسردگي كه با ملاكهاي تشخيصي افسردگي عمده، اختلال افسرده خويي، اختلال سازگاري همراه با خلق افسرده، يا اختلال سازگاري همراه با تركيبي از اضطراب و خلق افسرده مطابقت ندارد و يا براي نشانه هاي افسردگي است كه در مورد آنها اطلاعات ناكافي يا متناقضي وجود دارد.
4ـ اختلال دو قطبي نوع I بر حسب يك يا چند دورةمنيك يا مختلط كه معمولاً همراه با دورة افسردگي عمده است.
براي ملاك هاي تشخيصي افراد افسرده به DSM IV مراجعه شود.
نظريات روان شناسان در مورد افسردگي
احساس غمگيني و ماتم يک پديده جهان گير است. چنان که آميل فيلسوف فرانسوي مي گويد:«ملانکولي نهايت هر چيز است. درست مانند هر روزي که به انتها مي رسد. در دنيايي که هيچ چيز پايدار نيست، وقتي همه آن هايي که دوست داشته ايم و دوست مي داريم بايد بميرند غير از اين چه مي تواند باشد؟ غم، و داغداري ابدي هر روح جدي و متفکري را در خود فرو مي برد. چنان که شب دنيا را.
فرويد: فرويد معتقد بود که خشم فرو نشاننده مي توان توليد افسردگي کند. به عقيده او اين افراد از اين جهت افسرده مي شوند که از ابراز خشم خود مي هراسند. نگرانند از اين که خشم خود را بروز دهند، مورد بي مهري و بي توجهي ديگران واقع خواهند شد.به همين جهت خم خود را به دل مي ريزند و آن را متوجه خود مي کنند. همچنين معتقد بود که افسردگي نوعي بي زاري از خويشتن است که از خشم از روي هم انباشته ناشي مي شود.
لوين سوهن: علت ايجاد افسردگي را به به ميزان پايين تقويت مثبت و ميزان بالاي تجارب ناخوشايند مي داند.
بک: طبق نظر بک، افراد افسرده يم نظر منفي درباره خود، دنيا وآينده دارد و طبق اين نظر شناخت هاي منفي تنها علت افسردگي است.
آکسيکال تاشي جيان1984 و آکسيکال مک کيني1979: احساس افسردگي زودگذر تجربه اي است جهان شمول و شناسايي خلق افسرده آسان است. تظاهرات بيروني احساس تداوم کمي تجربه طبيعي است، حتي زماني که حالت افسرده علت شناخته شده عضوي دارد(مثل مسموميت رزرپين) تغيير خلق افسرده بيشتر جنبه کمي دارد تا کيفي. آن ها عوامل شکست، بي کاري، سوگواري، کم خوني، نارسايي غده تيروئيد، تغيير فصل، غده مغزي، بيماري پارکينسون، عفونت هاي حجاد و ويروسي را تنها عامل 10 درصد از افرادي که در چنين محيطي قرار دارند مي دانند که نمي توان گفت اين عوامل واقعاً جنبه علي دارند.
شيوع: طبق DSM IV افسردگي عمده در سياري 65 – 50 درصد از بيماران مبتلا به وحشت روي مي دهد. خطر کلي ابتلا به افسردي عمده در نمونه هاي اجتماعي از 10 تا 25 درصد براي زنان و 5 تا 5/12 درصد براي مردان متغيير است.
شيوع مقطعي اختلال افسردگي عمده در بزرگ سالان در نمونه هاي اجتماعي از 5 تا 9 درصد براي زنان و از 2 تا 3 درصد براي مردان متغيير است. همچنين در مورد اختلال افسرده خويي شيوع کلي يا مادام العمر آن 6 درصد است. 3 تا 4 درصد مردم زماني از عمر خود را دچار افسردگي باليني مي شوند. در مورد افسردگي نوجوانان در ايران در نمونه کلينيکي از 3 تا 33 درصد متغيير است که نشان دهنده محدوديت اطلاعات است. در يک بررسي در لس آنجلس، بيشتر از 19 درصد بزرگسالان در زموره افراد افسرده قرار گرفتند(فريچنر و همکاران، 1981). ديويد و ويزمن(1981)به اين نتيجه رسيدند که خطر افسردگي يک قطبي براي مردان 8 تا 13 درصد و براي زنان 20 تا 26 درصد است.در بيماراني که به دلايل شکايات بدني به پزشک مراجعه کرده اند دست کم 18 درصد آن ها افسردگي دارند که افسردگي يک سوم آن ها خفيف يا شديد است(تيليسين و ويليامز، 1980). مير صادقي(1379) رقم 15 درصد را براي شيوع افسردگي در سطح جامعه ذکر مي کند.
بر اساس پژوهشی که در سال 1380 بر روی مردان 40 – 14 ساله ساکن شهرستان مهاباد و روستاي ماسو از توابع شهرستان نقده توسط نگارنده به وسيله تست افسردگی بک انجام شد نتايج نشان داد که کساني که نياز به مشاوره در زمينه افسردگي دارند از اهالي روستايي بوده و هر چه حالت افسردگي وخيم تر و شديدتر مي شود کميت و تعداد افراد افسرده روستايي بيشتر از اهالي شهري مي گردد. افسردگي شديد در بين روستائيان دو برابر اهالي شهري بوده و افسردگي بيش از حد در اهالي روستايي 4 برابر اهالي شهري است.
توزيع افسردگي عمده شديد در اهالي شهري 25/ 5 درصد و در جامعه روستايي 87/ 8 درصد است. توزيع اختلال افسرده خويي شديد در جامعه شهري 10 – 7 درصد و جامعه روستايي 17 – 5/ 12 درصد بوده است. توزيع افسردگي تک قطبي شديد نيز بين 20 – 13 درصد در دو جامعه ذکر گرديد.
همچنين نتايج حاکي از آن است که 73/11 درصد از افراد در هر دو جامعه به اختلال افسردگي عمده از نوع متوسط و شديد، 15 – 13 درصد به اختلال افسرده خويي، و 20 – 18 درصد نيز به افسردگي تک قطبي دچارند. نيز 13 درصد افرارد جامعه شهري و 20 درصد افراد جامعه روستايي به افسردگي از نوع متوسط، 11- 8 درصد افراد جامعه شهري و 15 – 11 درصد افراد جامعه روستايي به افسردگي از نوع شديد دچارند. در کل شيوع افسردگي در جامعه هاي مذکور 18 -17 درصد بوده است. بر اساس پژوهش هايي که ملاک افسردگي را در تست بک نمره 17( کمي افسرده) در نظر مي گيرند 92- 84 درصد افراد دو جامعه احتياج به مشاوره و روان درماني داشته در حالي که اگر ملاک شديد و خيلي شديد افسردگي مد نظر قرار گيرد. تقريباً 20 – 8 درصد افراد دو جامعه به افسردگي بيش از حد و خيلي شديد دچارند.
از علل و عوامل افسردگي شديد در جامعه روستايي (40 – 14ساله مردان«مذکر») نسبت به جامعه شهري مي توان به علل زير اشاره کرد: احساس رنجش و درماندگي، کاهش اعتماد به نفس، احساس غمگيني، فقدان امکانات رفاهي، زيستي، آموزشي، تعليمي و فرهنگي، محدوديت در برنامه هاي بصري، سرزنش خود به خاطر اعمال و کارهايي که بر خلاف عرف و اجتماع بوده و شايد هم دليل اخلاقي حاکم بوده است، جو حاکم بر محيط زندگي، تغييرات و اختلالات در خواب(ناشي از کارهاي سخت و طاقت فرسا)، تغيير در وزن، احساس خستگي، احساس نگراني در مورد سلامت جسماني، غرق در افکار خود، عدم امکانات بهداشتي و نيز دوري از مراکز خدمات درماني و بهداشتي و ... اشاره کرد.
نيز مي توان به تغييرات در امور جنسي، احساس دلسردي نسبت به آينده، فقدان امکانات شغلي در آينده، و کوچ به روستاهاي نزديک شهرستان ها و يا شهرستان هاي اطراف که خود باعث دلسردي بيشتر نسبت به آينده مي گردد. داشتن تحصيلات پايين، فعاليت هاي تفريحي اندک، مبتلا بودن به بيماري هاي ساري و جاري، و خصوصيات رشد و تکامل و همچنين بسته بون محيط مذکور از لحاظ ارتباطي و ارتباطات و دوري از مراکز شهري اشاره کرد.
مي توان گفت که افسردگي و اضطراب بالقوه در هر فردي وجود دارد. وجود اضطراب کم تا حدودي ضروري است. اما اگر کارکرد فرد را مختل سازد مرضي محسوب مي گردد. اما افسردگي چه به مقدار کم و چه به مقدار زياد آن مي تواند براي فرد مشکلات و اختلالاتي را به وجود آورده و صدمه آفرين و جبران ناپذير گردد.
نتايج ديگر پژوهش حاکي از آن است کسي که افسرده است تا حدودي نشانه هاي اضطراب هم در او ديده مي شود. ولي نمي توان گفت كه افسردگي مي تواند علت اضطراب باشد و يا اين که اضطراب علت اساسي افسردگي.
عوامل ديگري نيز وجود دارند که بر هر دو متغيير تأثير مي گذارند به عنوان مثال ويژگي هاي مهم و اساسي در مورد افراد جامعه وجود داشته از جمله سابقه بيماري، زمينه خانوادگي، محيط شلوغ و پر سر و صدا، محيط راکد، رابطه همسايه ها، محيط کاري و شغلي، وقوع پيشامدهاي ناگوار براي بستگان و فاميل ها، نگرش به سؤالات و ... که باعث مي شوند برخي افراد ظاهراً مضطرب و بدون افسرده، يا بدون اضطراب و افسرده، کمي افسرده و مضطرب يا اين که داراي افسردگي حاد و اضطراب شديد باشند.
مي توان نتيجه گرفت که اضطراب و افسردگي اختلالاتي هستند سبي و هر فرد و انساني تنها مي تواند در يک نقطه از بردار قرار گيرد.
+ احتمال وجود بيماري رواني در شخص
O وجود قطعي بيماري رواني در شخص

O O o + + +
O O + + افسردگي بيش از حد
O + + افسردگي شديد
+ + افسردگي متوسط
+ کمي افسرده
+ طبيعي

اضطراب
1= طبيعي 2= کمي مضطرب 3= اضطراب متوسط 4= اضطرب شديد 5= اضطراب بيش از حد
مسلم و قطعي است که وجود اين دو بيماري در سطح دو جامعه شهري و روستايي مزمن و همه گير بوده و نيازمند همت جدي و پيگيري مستمر مسئولين امر و همچنين وازرت خانه هاي بهداشت و درمان و ... است.

اميد مي رود مسئولين بتوانند با پيگيري نيازمندي هاي مردم و رفع آن ها، ايجاد مراکز رواني بيشتر، مراکز مشاوره به صورت گسترده و همه گير و توسعه کمي و کيفي آن ها در سطح روستاها و شهرها، شناساندن اين مراکز به مردم ، تقويت روحيه و اعتماد به نفس و گسترش کيفيت و کميت بهداشت روانی آن بالا بردن امنيت روانی و اجتماعی مردم از سطح اضطراب و افسردگي مردم بکاهند به اميد روزي که همه مردم شاد و خندان و سالم باشند.

منابع:
آزاد، حسين. آسيب شناسي رواني. (چاپ سوم). تهران: انتشارات پيام نور.
اکبر، زاده نسرين.(1376). گذر از نوجواني به پيري(روان شناسي رشد و تحول). تهران: نشر دانشگاه الزهرا.
ازخوش، منوچهر. (1379). کاربرد ازمون هاي رواني و تشخيص باليني. (چاپ يکم). تهران: نشر روان.
انجمن روان شناسان آمريکا. DSM IV. تهران: انتشارات سخن.
براهني، محمد نقي و همکاران. (1376). واژه نامه روان شناسي و زمينه هاي وابسته. (چاپ هفتم). تهران: انتشارات فرهنگ
معاصر.
برونز، ديويد. (1370). از حال بد به حال خوب. ترجمه، مهدي قراچه داغي. تهراتن انتشارات آرين کار.
پالاردي، پي ير. (1377). بهسازي تن و روان روشي قاطع براي خود درماني. ترجمه، خلج ميهن دوخت. (چاپ يکم). تهران:
انتشارات بهروزان.
جي پي لف، آيزاکس، ادي. (1370). معاينه رواني نحوه معاينه باليني در روان پزشکي. ترجمه اصغر سجاديان. (چاپ دوم). تتهران: انتشارات اطلاعات.
داستان، پري رخ و همکاران. (1376). ژنتيک از تحليل گري تا رفتار شناسي. (چاپ سوم). تهران: انتشارات رشد.
صادقي، جانبهان، محمود. (1373). محروميت جنسي و اضطراب. نشر مفيد.
فروم، اريک. (1360). هنر عشق ورزيدن. ترجمه، پوري سلطاني. (چاپ هشتم). انتشارات مروراريد.
گنجي، حمزه. (1376). روان شناسي عمومي. تهران: انتشارات پيام نور.
گودوين، دانلد. (1372). فوبي. ترجمه، نصرت الله پور افکاري. (چاپ يکم). انتشارات آرين.
مهدي، محمد و همکاران. (1379). ماه نامه روان شناسي امروز. شماره 3 .
هرسن، مايکل و ام ترنر، ساموئل. (1374). مصاحبه تشخيصي. ترجمه، شاملو، سعيد و همکاران. (چاپ يکم). تهرانک
انتشارات رشد.

۹/۰۹/۱۳۸۶

سلامت روان و ضرورت توجه به آن

سلامت روان مفهومی است که چگونگی تفکر ، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعیت های زندگی نشان می د هد و به درک ما از خود و زندگی مان بستگی دارد.
همچنین بسته به میزان برخورداری از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس ، برقراری ارتباط با دیگران ، ارزیابی ها و انتخابمان متفاوت است.
در حقیقت سلامت روان چیزی بیش از عدم وجود بیماری روحی است. بدین معنی که صرفا به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صددر صد تایید کرد.
حتی با اینکه بسیار ی ازما از بیماری خاص روحی قابل تشخیص رنج نمی بریم اما واضح است که برخی از ما به لحاظ روحی سالم تر از دیگران هستیم.
مطالعه ویژگی هایی که سلامت روان را می سازند تحت عنوان " روانشناسی مثبت" نام گرفته است.
آنچه مسلم است حفظ سلامت روان نیز مانند سلامت جسم حائز اهمیت است. شاید اقداماتی در این زمینه صورت گیرد اما خدمات بهداشت روان عمدتا به گروه کوچکی ازافراد که مشکلات جدی و آشکار دارند اختصاص می یابد و به همه کسانی که از مشکلات طولانی روانی طولانی مدت رنج می برند یا افرادی که معمولا افسردگی و اضطراب را تجربه می کنند ، کمک نمی کند.
ممکن است تشخیص و ریشه یابی مشکلات مربوط به سلامت روان دشوار باشد اما متخصصان بهداشت روان با آگاهی از علائم ، این مشکلات را تشخیص می دهند.
مسلما عدم درمان هر یک از مشکلات مربوط به سلامت روان مانند اضطراب و افسردگی بر شدت آن می افزاید و به این ترتیب درمان دشوار تر شده و احتمال پیدایش مشکلات عمیق تر وجود خواهد داشت.
تحقیقات نشان داده است که اکثر بيماري هاي روحي از اوائل زندگي (نيمي از همه موارد تا 14 سالگي) آغاز مي شوند.
شروع بسياري از موارد با علائم خفيف که براحتي قابل رفع هستند مانند اضطراب کم يا خجالت دائمي است اما در صورت عدم درمان مي توانند بسرعت به افسردگي شديد ، ترس هاي ناتوان کننده يا اضطراب باليني تبديل شوند.
اينکه موارد زيادي از اين بيماري ها در زمان جواني افراد (سه چهارم تا 24 سالگي) آغاز مي شود ابهام آميز است و بر تلاش بيشتر براي تشخيص و درمان در مراحل اوليه تاکيد دارد.
بنابراین اگر عضوي از خانواده شما، يا يكي از همكاران و دوستانتان اغلب احساس عصبي بودن و اضطراب مي‌كند بايد نگران او باشيد و در برخي موارد به او پيشنهاد كنيد براي بررسي بيشتر به مراكز درماني مراجعه كند.در اینجا به برخی ویژگی های سلامت روان اشاره می شود:
- توانایی لذت بردن از زندگی : توانایی لذت بردن از زندگی برای داشتن سلامت روان ضروری است. جیمز تیلور می نویسد "راز زندگی لذت بردن از گذشت زمان است".
تمرین مدیتیشن و آرامش ذهن یکی از راههای پرورش توانایی لذت بردن از زندگی است. البته ما باید برای آینده برنامه داشته باشیم و نیز باید از گذشته درس هایی را بیاموزیم اما بسیاری از اوقات اغلب ما زمان حال را در نگرانی آینده و یا حسرت گذشته از دست می دهیم.
- سازگاری : توانایی خارج شدن از پریشان حالی تحت عنوان سازگاری گفته شده است. مدتهای مدیدی است که مشخص شده برخی افراد استرس را بهتر از دیگران کنترل می کنند. علت آنکه عده ای با وجود شرائط نامطلوب خانوادگی افراد موفقی می شوند و عده ای دیگر در این شرائط زندگی ناموفق دیگری را تکرار می کنند این است که گروه اول با استرس های موجود کنار می آِیند و درست تصمیم گیری می کنند.
- تعادل : بنظر می رسد حفظ تعادل در زندگی منجر به ارتقاء سلامت روان می شود. برای مثال همه ما باید زمانی را که صرف امور اجتماعی می کنیم با مدت زمانی را که به خود می پردازیم هماهنگ کنیم.
کسانی که همه وقتشان را درتنهایی می گذرانند ممکن است برچسب "گوشه گیر" به آنها زده شود و شاید بسیاری از مهارت های اجتماعی را از دست بدهند.
انزوا گرائی مفرط حتی می تواند منجر به جدایی از واقعیت شود. کسانی هم که از نیاز به کمی انزوا طلبی غافل می شوند بهمین ترتیب ممکن است دچار چنین جدایی شوند. تعادل بین این دو مهم است.
دیگر حوزه هایی که بنظر می رسد تعادل حائز اهمیت باشد شامل هماهنگی بین کار و تفریح ، تعادل بین خواب و بیداری ، هارمونی بین استراحت و ورزش ، و حتی تعادل بین زمان سپری شده در خانه و محیط بیرون است.
- انعطاف پذیری : با افرادی که شدیدا بر ایده های خود پافشاری می کنند آشنایی داریم. هیچ بحثی قادر به تغییر نظر آنها نیست.
چنین افرادی اغلب با انتظارات سختی که دارند ، خود را در معرض استرس بیشتر قرار می دهند. تمرین منعطف تر نمودن توقعات می تواند به بهبود سلامت روان کمک کند.
افرادی که از سلامت روان برخوردارند طیفی از احساسات را تجربه نموده و این احساسات را بروز می دهند. برخی افراد احساسات خاصی را سرکوب می کنند و آنها را غیر قابل قبول تلقی می کنند.
این عدم انعطاف احساسی ممکن است آنها را در معرض مشکلات مربوط به سلامت روان نماید.
خود شکوفایی :از مواهبی که در اختیارمان نهاده شده چه ساخته ایم؟ رخی از افراد توانایی هایشان را شکوفا می کنند و عده ای هم آنچه را در اختیار دارند بر باد می دهند. ما باید ابتدا داشته ها و مواهبی را که به ما ارزانی شده بشناسیم و این روند تشخیصی بخشی از راهی است که به سوی خود شکوفایی باید طی کنیم.
کسانی که از سلامت روان برخوردارند ، در این راه قدم برداشته اند.
آنچه از نظر تان گذشت مختصری بود از مفاهیمی که در شناسایی سلامت روان حائز اهمیت هستند.

منبع: جام جم آنلاین

چند توصیه

چند توصیه برای کاهش فشارعصبی ناشی ازکار

1- هرگاه دچار فشارعصبی شدید ، چند دقیقه دست ازکار بکشید ودرمحلی مانند حیاط یا راهروی محل کارقدم بزنید .
2- ازانجام کارهای اداری درمنزل خود داری کنید.
3- مراقب هرگونه تغییر دروضعیت سلامت خودباشید.
4- ازافرادی که دچار فشارعصبی نمی شوند الگو بگیرید .
5- ازکارکردن درساعت های طولانی وتعطیلات آخرهفته اجتناب کنید.
6- هرچیزی را که به شما درایجاد آرامش کمک می کند یادداشت کنید.
7- هرزمان که احساس کردید کارهای زیادی برای انجام دادن دارید حداقل یک کار را تفویض کنید.
8- سعی کنید حتی المقدور میزکارتان رانزدیک پنجره قراردهید.
9- خود را قانع کنید که ممکن است خواهان خیلی چیزها باشید اما امکان دسترسی به آنها را نداشته باشید.
10- برای حفظ ونگهداری شغل خود به ارزش آن توجه کنید.
11- یادگیری تکنولوژی های جدید ( مثلا کاربا کامپیوتر ) را به تدریج شروع کنید واعتماد به نفس خود را بالا ببرید.
12- قبل ازانتخاب شغل جدید عوامل تنش زای آن را شناسایی کنید.
13- اگر محل زندگی تان نزدیک به محل کاراست گاهی این فاصله را پیاده یا با دوچرخه طی کنید.
14- هرروز ازکارهایی که باید انجام دهید لیستی تهیه کنید وپس ازانجام دادن هرکارروی آن خط بکشید تا لیست کوتاه شود . این کار رضایتمندی شما را افزایش می دهد.
15- « نه » گفتن را یاد بگیرید. وقتی ازپس کاری برنمی آیید یا وقت انجام آن را ندارید ، لزومی ندارد آن را به گردن بگیرید.
16- به عقاید دیگران احترام بگذارید .همیشه حق با شما نیست !
17- برای تعطیلات آخرهفته فعالیت هایی را برنامه ریزی کنید اجازه ندهید روزها همین طور بی برنامه وبیهوده بگذرند.
18- ورزش می تواند به صورت موقت خشم را درمان کند .حتی اگر آن را پشت میزودرحالی که روی صندلی خود نشسته اید انجام دهید!

۹/۰۳/۱۳۸۶

آیا عشق ورزیدن هنر است ؟

آیا عشق ورزیدن هنر است ؟


آیا عشق هنر است؟ اگر هنر است آیا به دانش نیاز و کوشش نیازمند است؟ آیا عشق احساسی مصنوع است که درک آن بستگی به بخت آدمی دارد یعنی چیزی است که اگر بخت یاری کند

آدمی به آن گرفتار می شود. این بدان معنی نیست که مردم عشق را مهم نمی انگارند مردم تشنهٔ

عشقند فیلم های که مردم دربارهٔ داستان های عاشقانهٔ شاد یا عم انگیز می بینند بی شمار است.

با وجود این به ندرت کسی این اندیشه را به دل راه میدهد که در عشق نیاز به آموختن نکته ها و

چیزها دارد. مشکل بسیاری از مردم در وحلهٔ نخست این است که دوستشان بدارند نه این که خود

دوست بدارند . یا استعداد مهر ورزیدن داشته باشند. بدین ترتیب مسألهٔ مهم برای آنان این است

که چسان دوستشان بدارند و چگونه دوست داشتنی با شند. پس راه های چند بر می گزینند تا به

این هدف برسند. از جمله می کوشند تا به اقتضای مو قعیت اجتماعیشان مردمانی موفق صاحب قدرت و ثروت باشند و در این مورد مردان بیشتر صادق است. زنان بیشتر می کوشند تا با

پرورش تن، جامهٔ برازنده و... آراسته و جالب بنما یند. هر دو گروه سعی می کنند با رفتاری

خوشایند و سخنانی دل انگیز و با فروتنی و با یاری به دیگران خود را در دل مردم جای دهند.

در حقیقت آنچه اغلب مردم در فرهنگ امروزی ما از محبوب بودن می فهمند اساساٌ معجونی است

از مردم پسند بودن و جاذبهٔ جنسی. علت این که می گویند در عالم عشق هیچ نکته ای آموختنی

وجود ندارد این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق معشوق است نه استعداد.

مردم دوست داشتن را ساده می انگارند و بر آنند که مسأ له تنها پیدا کردن یک معشوق

مناسب یا محبوب دیگران وبدن است که به آسانی میسر نیست.

این طرز تفکر دلایلی چند دارد که گسترش اجتماع کنونی ما سرچشمهٔ آنهاست.از آن جمله تحولی

است که در مورد انتخاب معشوق در قرن بیستم به وجود آمده است. همانند بسیاری از

فرهنگ های باستانی عشق یک احساس بی پیرایه و شخصی نبود که احتمالاً در آینده به ازدواج

منجر شود. بر عکس ازدواج بر حسب رسوم متداول زمان انجام می گرفت یعنی به وسیله

خانواده طرفین یا به وسیلهٔ دل ها.گاه نیز ازدواج بدون دخالت واسطه ها، مطلقا ًبر اساس

ملاحظات اجتماعی صورت می گرفت و عشق می بایست بعد از ازدواج به وجود آید.

از سه چهار نسل گذشته به این طرف عشق رمانتیک در دنیای غرب عمومیت یافت در

ایالات متحده گر چه هنوز ملاحظات و سنت های گذشته از بین نرفته باز می بینیم که مردم به طور روز افزون به دنبال عشق رمانتیک می گردند. یعنی می خواهند شخصاً عشق خود را

بیابند و آن را به ازدواج منتهی کنند. این مفهوم تازه آزادی در عشق معشوق را، در قبال

کنش عشق اهمیت بسیار بخشیده است.عشق نیرویی است که تولید عشق می کند.

ناتوانی عبارت است از تولید عشق این فکر را مارکس به بهترین وجهی بیان کرده است.

او می گوید: انسان را به عنوان و رابطه اش با دنیا به عنوان یک رابطهٔ انسانی فرض کنید.

در نظر بگیرید که عشق را تنها می توان مبادله کرد و اعتماد را با اعتماد و بر همین قیاس.

اگر بخواهید از هنر لذت ببرید باید آموزش هنری دیده با شیداگر بخواهید در دیگران مو ثر باشید

خودتان باید شخصی واقعاً پرشور و عامل ایجاد نفوذ در مردم باشید.هر یک از روابط شما با

انسان و با طبیعت بایستی مبین زندگی حقیقی و فردی شما که بیانی از خواست ارادی شماست،باشد اگر شما بدون این که طلب عشق کنید عشق می ورزید . یعنی اگر عشق شما عشقی

است که قدرت تولید عشق ندارد. اگر به وسیله ٔ تجلی زندگی به عنوان یک عاشق از خودتان یک

معشوق نساخته اید عشق شما ناتوان است یک بدبختی است اما تنها در جهان عشق نیست که معنی نثار کردن و گرفتن کی است است. معلم از دانش آموز دانش می آموزد هنر پیشه از

تماشاگر خود شور و هیجان کسب می کند. ورانپزشک به وسیله بیمار خود معالجه می شودبه

شرط آنکه همدیگر را به عنوان شیٔی تلقی نکنند و رفتارشان نسبت به هم صمیمانه و اثر بخش باشد.لازم نیست تأکید شود که توانایی عشق ورزیدن همانند نثارکردن بستگی به رشد و تکامل صفات و منش های شخص دارد.این تضمین جهت گیری بار آورتری است. شخص در این جهت گیری بر عدم استقلال خود قدرت مطلق خود عشقش به استثمار دیگران و بر علاقه اش به احتکار

چیره می شود.به نیروهای بشری خویش ایمان پیدا می کندو شجاعت آن را کسب می کندکه برای نیل به هدف های خود بر نیروی خویشتن تکیه کند.هر قدر شخص بیشتر فاقد این صفات باشد بیشتر از نثار کردن خودش یعنی از عشق ورزیدن واهمه دارد. عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم.

حصول عشق واقعی فقط زمانی امکان دارد که دو نفر از کانون هستی خود با هم گفت و شنود کنند. یعنی هر یک بتوانند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کند. واقعیت انسان فقط در این کانون هستی است زندگی فقط در این جاست بنیاد در اینجاست عشقی که بدین گونه درک شود در مبارزه ای دایمی است.رشد است و با هم کار کردن حتی اگر بین دو طرف هماهنگی یا تعارض وجود داشته باشداین امر در برابر این حقیقت اساسی که هر دو طرف در کانون هستی خود یکدیگررا درک می کنند و بدون گریختن از خود احساس وصول و وحدت می کنند در درجه دوم اهمیت قرار دارد.فقط یک چیز وجود عشق را اثبات می کنند عمق ارتباط ، سر زندگی و نشاط هر دو طرف این میوه ای است که عشق با آن شناخته می شود.نآٱآاxxxSShHHhhHHjjjjhآٱ

انسان عاشق به عکس انسانی است که با قدرت عشق بارور و زایای خود از یک سو وجود خود را هر دم غنی تر و زایاتر می کندو از سوی دیگر هر چه بیشتر از خود می دهدو با عشق خود با دنیای خارج و یا دیگران می آمیزدو نیازش به عشق ورزی و آفرینش عشق بیشتر می شود. برای چنین انسانی دوست داشتن و عشق ورزیدن دیگر نه تنها وظیفه و دستور نیست بلکه نیازی حیاتی استکه اگر به نحوی از انحا برآورده نشود او را محکوم به فنا میکند.از این رو انسان عاشق انسان واقعی است که عشق ورزیدن به کسی تأیید و تصدیق خوبی ها و محسنات او می باشد. از طریق دوست داشتن و عشق ورزیدن به کسی هو شیاری، محسنات و نیکی های فطریش را بیدار می کند مثل اینکه در آیینه عشق دیگری نگاه کرده و خودش را ببیند زمانی که خود را در رابطه با عشق می بینیم از محسنات خود آگاهی می یابیم آنگاه قادریم خود را بهتر شناخته و بیشتر دوست داشته باشیم.

پس:

« عشق عبارت است رغبت جدی به زندگی

و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم عشق آن

معجزه ای است که با آن من به دنیای دیگری راه

می یابد و از آن راه خود و دیگری و آدمی را

به طور کلی کشف می کند »

منبع: اریک فروم،ترجمهٔ پوری سلطانی« هنر عشق ورزیدن»

دکتر جان گری،ترجمهٔ ابوالفضل حاج حسینی،« هنر دوست داشتن ».

گردآوری:تروسکه الیا سی زاده


دانلود این مقاله بصورت PDF


تاثیر موسیقی بر روان

تاثیر موسیقی بر روان


تاثیر موسیقی در ضمیر متنوع است وآهنگ ها برحسب ریتم واصوات ،حالات

مختلفی را در آدمی به وجود می آورند وامروزه کمتر کسی یافت می شود که به

موسیقی علاقه نداشته باشد . هرفرد سلیقه متفاوتی در انتخاب نوع موسیقی دارد .

ومعمولا با شنیدن موسیقی مورد علاقه خود به یک نوع احساس آرامش می رسد .

وسعت موسیقی ، به قدری است که هر احساسی را می توان تحریک یا خلق کرد.

که ازاین طریق تحریک تخیل ،تداعی وهیجانی شدن عواطف در روحیه آنها اثر

می گذارد.
موسیقی شامل دورکن اساسی ریتم وملودی است .
ریتم طنین وضربان نظم هر آهنگ است . ارتعاشات وهر احساس

روانی ، طنین مخصوص را به وجود می آورد . به عنوان مثال ریتم آرامش

واطمینان باریتم شادی وغم با ریتم امید واعتماد فرق دارد . با موسیقی می توان

ریتم های متنوعی را به وجود آورد وانرژی های مختلفی در شنونده تحریک شود

با تحریک ارتعاشات روانی شنونده وهماهنگی باآن ، می توان به تدریج تغییراتی

را در جهت مناسب ایجاد کرد واحساس وی را به سمت مثبت وتعادل سوق داد .




ملودی محتوا وخود آهنگ است که از ترکیب اصوات ایجاد می شود . هر ملودی

برحسب ترکیب اصوات وفواصل موجود درآن احساسات خاصی را به شنونده

منتقل می سازد . بعضی ملودی ها غمگین وبرخی ملایم وآرام بخش ٰتعدادی

هیجانی ووبیقرار وبعضی شاد وفرح بخش هستند که این احساسات ، بستگی به

فواصل فیزیکی ، ترکیب اصوات وعادات فرد دارد. فواصل فیزیکی ، نقش عمده

ای در تعیین نوع احساسات دارد . هر احساسی در مغز با فرکانسهای خاصی

تحریک می شود وملودی در جهت این احساسات عمل می کند .

آهنگسازان ونوازندگان،بر حسب ذوق ومیزان اطلاعات خود ،تم های مختلفی را

خلق کرده اند که در اینجا اشاره ای کوتاه به هر کدام از آنها می شود:

تم شیدایی : این تم ها در صورت ترکیب مناسب ، می تواند احساساتی چون جوش

وخروش ، حس قدرتنمندی ،تحرک ، رقص وپایکوبی ودیگر احساسات خوشایند

را در شنونده ایجاد کند . اما بیش از حد شنیدن این نوع آهنگ ها به افراد ، بی

قراری بی نظمی ، گیجی وتشویش را منتقل می سازد از این رو شنیدن بی رویه

تم ها مناسب نیست . از این تم ها می توان برای تحریک احساسات افراد غمگین

استفاده کرد .

تم حزین : شنیدن این نوع آهنگ ها احساس شکوه وشکایات وناکامی را در شنونده

ایجاد می کند وباعث به یاد آوردن خاطراتی از ناملایات گذشته می شود. اما باید

به این نکته توجه شود . که تم ها ی حزین در حالت ملایم درد را تسکین می بخشد

در هنگام ناراحتی تحمل ناراحتی ها را آسان می کند اما شنیدن بیش از حد این نوع

آهنگها روحیه را خسته وحزین می گرداند واحساساتی چون ترحم ،خواهش ،

نیایش؛هم دردی والتماس را بیان می کند .

تم های هیجانی : در موسیقی هیجانی میل به خود نمایی ونمایش دیده می شود . تم

های هیجانی بیشتر برونی است ومیل به تظاهر وحرکت جسمی را دارد . از تم

های هیجانی می توان در ایجاد انرژی روانی ،رغبت وانگیزه در کاهش حالت

افسردگی وغمگینی بهره جست .
تم های شاد وفرح بخش: تم هایی هستند که شادمانی ونشاط را توام با آرامش

ومتانت منتقل می سازد ،توام با ثبات وآرامش است وبا وجود سیستم نسبتا تند آن

هیجان ایجاد نمی کند وبعد از شنیدن آنها آرامش خود را به خوبی حفظ می کنیم

ودر عین حال باعث سرزندگی می شود فکر وعواطف را متعادل ساخته وآرامش

وقرار ذهنی شنونده را ایجاد می کند.

این نوع آهنگها برای تقویت روحیه افراد یک اجتماع وسرزندگی ونشاط آنها به

خصوص جوانان ،سازنده هستند .
تم های آرامبخش: تم های مطبوعی هستند که تحریک کننده ،غم انگیز ، هیجانی

ووجد آور نیستند ومتن ملایم ویک نواخت ارتعاشات آنها ، احساس آرامش را

منتقل می سازند . شنیدن این نوع موسیقی ها برای آرامش و وحدت وفرایند های

ذهنی را تقویت می کند واز آن می توان در کاهش بسیاری از تنش ها استفاده کرد.

نرمین تالاوی کارشناسی راهنمایی ومشاوره


معیار ها و ملاکها ی قبل از ازدواج

معیار ها و ملاکهای قبل از ازدواج

مقدمه


ازدواج اساس تشکیل خانواده و مبنای سازمان اجتماعی هر کشوری است . در راه ازدواج جوانان کشور ما مشکلات فراوانی وجود دارد که جوانان برای برطرف کردن این مشکلات تلاش می کنند . ازدواج و تشکیل خانواده یکی از حساس ترین تصمیمات دوران زندگی است که اقدام به آن نیاز به بررسی ، دقت ،هوشیاری و مشورت با افراد با تجربه دارد .

قبل از اینکه انسان دست به عملی بزند باید در چارچوب مورد نظر خود فکر کند . بعد از آن اقدام به کسب اطلاعات لازم نماید و تا زمانی که احساس نکند که اطلاعا تش کامل شده ،نباید اقدام به تصمیم گیری کند زیرا اقدام به تصمیم گیری نسنجیده بر هیچ کسی پوشیده نیست.

در بررسی های انجام شده در ازدواج های موفق زوجین عوامل زیر را موثر دانسته اند :

· آموزش کافی در زمینه زندگی خانوادگی داشته اند

· از نظر سطح آموزشی زوجین تشابه نسبی داشته اند

· از نظر اعتقادات مذهبی زوجین تشابه نسبی داشته اند از درامد متوسطی در هنگام ازدواج برخوردار بوده اند

· زوجین از روحیه تطابق پذیری و قابل انعطاف برخوردار بوده اند

معیار ها و ملاکها برای قبل از ازدواج

ازدواج از آداب و سنن اجتماعی است که همواره در تمامی جوامع انسانی به عنوان یک واقعیت اجتماعی مطرح بوده است . در این رابطه این سوال مهم مطرح می شود که در حال حاضر جوانان چگونه و با چه معیاری باید همسر آینده خود را انتخاب کنند ؟

بسیاری از افراد واقعا نمی دانند که چه کسی را با چه معیاری و صفات شخصیتی به عنوان شریک زندگی خود برگزینند ؟

و چگونه انتخاب صحیحی داشته باشند ؟....

به درستی بر هیچ کسی پوشیده نیست که در تشکیل خانواده این نهاد اجتماعی دو طرف (زن ومرد) ابتدا نیاز به بینش و آگاهی نسبت به یکدیگر دارند که از آن جمله میتوان آگاهی از علایق ،امیال ، استعداد، آمال و آرزوها ، عادات و سرگرمی ها ، انگیزه ها ، افکار و عقاید ،میزان توقعات خواسته ها وانتظارات طرفین از یکدیگر ، مسائل اقتصادی ، فرهنگی و غیره را نام برد . تمامی این موارد می تواند زیر بنای زندگی انسان را تشکیل دهند،اگر طرفین اطلاعات صحیح و دقیقی از یکدیگر داشته باشند ،می توانند به سهولت گام های مثبت و موثری را برای تشکیل خوانواده موفق بردارند . اما شرط اول این است که ابتدا هر یک از طرفین خود را بشناسند و برخصوصیات و تواناییها و خلق و خوی خود آگاه باشند . برای آنکه خود را بشناسند و به وضع اخلاقی و روحی خود پی ببرند ،لازم است که در خود بنگرند چرا که خود شناسی تنها از راه اندیشیدن در باره ی روابط خود با دیگران حاصل میشود .اما در رابطه با ازدواج مسئله دیگری که بسیار حائز اهمیت است ،اصل محبت و علاقه است،هر پیوند و ازدواجی باید پایه واساس روحی و معنوی داشته باشد . هر چند که نباید از این واقعیت غافل بود که هماهنگی صد در صد امکان پذیر نیست .اما اگر وجوه مشترک بین زن ومرد بیشتر باشد ،توافق و سازگاری آنان در زندگی مشترک بیشتر خواهد بود . بنابراین برای ایجادزندگی برپا و پویا دو طرف باید از نظر فکری و مبنای اعتقادی و آرمان ها واهداف هم سطح و هم نظر باشند .



مشاوره در ازدواج

هنگام روبرو شدن با مشکلات به علت کمبود اطلاعات توانایی تصمیم گیری برای حل مشکل را نداریم بنابراین باید از منابع اطلاعاتی مختلف که مرتبط با مشکل اند آگاهی های مختلف را کسب کنیم تا بتوانیم تصمیم عاقلانه ای بگیریم . در این زمینه باید از افرادی که واجد شرایط و صلاحیت هستند کمک بگیریم . نمونه هایی از مشکلاتی که افراد با آن مواجه می شوند عبارتند از :

· گزینش یک راه از میان چند راه موجود

· از دست دادن موقعیتهای دیگر

· مشکلات مالی مواجه شدن با شکستها

· مسائل خانوادگی و......

لذا انسان برای مواجه شدن و پیداکردن راه حل دچار اضطراب و نگرانی می شود که در این موقع به کمک دیگران نیاز است . ولی در برخی موارد هر فردی حتی بزرگان قوم ، دوستان و همسایگان هیچ کدام صلاحیتی برای دخالت ندارند. فقط صلاحیت چنین کاری با مشاور است زیرا استفاده از روشها وفنون مشاوره در صلاحیت وی است وجنبه کار هم تخصصی است .

نتیجه وسرانجام رجوع به مشاور تسکین ناراحتی ورفع مشکل و گزینش مناسب است . مشاوره ی قبل از ازدواج ، تشکیل خانواده موفق ،سعادتمند و با امنیت را تایید و تضمین می کند . در مشاوره قبل از ازدواج به مراجع کمک میشود تا مناسب ترین همسر را انتخاب کند .

بنابر این مشاوره در این زمینه باید نسبت به شناخت زوجین و خانواده های آنان و عوامل دیگری که در زندگی مشترک آنان دخیل است اقدام کنند و زوجین را در جهت هماهنگی بیشتر هدایت کنند . مشاوران ازدواج باید صلاحیت لازم را در این زمینه داشته باشند تا بتوانند از عهده چنین کار مهمی برآیند (حسن بیرجندی 1377). استفاده جوانان از مشاوران ازدواج از زمان آغاز حرکت و به فکر افتادن ازدواج امری ضروری است که میتواند فرایند یک ازدواج موفق را برای جوانان در پی داشته باشد.

مشکلات ازدواج

در کتاب مشاوره ازدواج و خانواده درمانی در نتیجه پژوهشی مشکلات دانشجویان پزشکی و تربیت معلم ارائه شده است به این مشکلات به همراه سایر مشکلات احتمالی دیگر سبب شده تا آمار ازدواج در جامعه به شدت سیر نزولی را طی کند و نرخ ازدواج جامعه ما نسبت به گذشته کاهش یابد:

مهمتری عوامل عبارت بوده اند از :

1. مشکل اقتصادی

2. عدم آشنایی قبل از ازدواج

3. باورهای غلط خانواده (سختگیری های والدین )

4. مشکل تصمیم گیری

برای تسهیل در امر ازدواج جوانان کمک هایی باید از طرف دولت و خانواده ها صورت گیرد این کمک ها عبارتند از :

· کمک های دولت به مسایل و مشکلات ازدواج جوانان

· کمکهای مالی و اقتصادی و وام های طولانی مدت به زوجین

· دادن امککانات و تسهیلات جهت اشتغال زوجین جوان

· تبلیغ و گسترش فرهنگ ازدواج در جامعه بوسیله رسانه هاو....

آنچه که قبل از کمک های دولت در امر ازدواج مهم است رسیدن جوانان به ویژگی هاییمانند رشد جسمانی ، رشد عقلانی، رشد عاطفی ،رشد اجتماعی و رشد اخلاقی است که در شمار شرایط اولیه تشکیل خانواده است.



گردآورنده نسرین تالاوی ، کارشناس راهنمایی و مشاوره



افسردگی

افسردگی



در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم واو در فغان و در غوغاست.

اغلب روان شناسان افسردگی را یک انحراف عاطفی می دانند، زیرا شخصیت بخشی به نسبت ثابت و پایدار از شخص است و حال آن که احساس و عاطفه در اشخاص متغییر است. روان شناسان معتقدند که افسردگی یک بیماری ناشی از اختلالات مغزی و سیستم عصبی نیست بلکه افکار منحرف وفریب آلود،مجموعه ای از احساسات، غم و اندوه، عدم اعتماد به نفس، بی تفاوتی و بی حوصلگی،خستگی، ضعف و ناامیدیو یأس را تحت عنوان افسردگی به دنبال می کشد، بنابراین افکار غیر منطقی و غیر واقعی و فریب آلود میکروب و علت افسردگی هستند.

به اعتقاد دکتر آدلف میر« شخصیت در حکم باروت وشرایط زندگی در حکم شعله است و در این میان افسردگی نتیجه ی انفجاری آن است».

در تعریف دیگری از افسردگی چنین گفته اند که فقدان یا کمبود و بگونه ای واکنش

فرد نسبت به منزوی شدن است و از این رو شکلی ازتنهایی یا اندوه است که به قول فروید به هنگام سوگواری و مالیخولیا در نقاب خصوصیات فردی اشخاص قرار

می گیرد و احتمالا" به واسطه ی آن اصلاح می شود اما در نهایت واکنشی جامع می باشد که در ضمیر انسان نهفته است. در واقع چشم انداز افسردگی هرچه هست منفی است.

همه ی انسان ها در تهاجم افسردگی هستند پیر،جوان،باسواد،بیسواد،فقیر،ثروتمند افسردگی عمده و بیماری افسردگی شیدایی در مردو زن نوجوان حتی در کودکان مشاهده می شود. جنس مذکر و مؤنث به یک اندازه افسرده می شوند اما جالب است که زن ها چند برابر بیشتر از مرد ها نسبت به درمان اقدام می کنند.

بر اساس مطالعاتی که در اروپا و ایالات متحده ی آمریکا انجام شده، برآورد شده که بین 9تا28 درصد زنان و5تا12درصد مردان در طول زندگی خود یک بیماری افسرده ساز عمده داشته اند بنابراین زنان دو برابر مردان به افسردگی دچار هستند. این عدم تجانس در در شیوع افسردگی مخصوصا"در گروه های سنی جوان تر

* انسان از دیدگاه اسلام ، پژوهشکده ی حوزه و دانشگاه.

صدق می کند، همچنین احتمال بهبود افسردگی درآن ها نسبت به پیر ها بیشتر است.

علامه طباطبایی در تعریف توکل می فرماید: حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده ورسیدن به مقصود در عالم ماده نیازمند یک سلسله اسباب و عوامل طبیعی و یک سلسله عوامل روحی و نفسانی است. هنگامی که انسان وارد میدان عمل می شود و کلیه ی عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده می کند، تنها چیزی که میان او و هدفش فاصله می اندازد عوامل روحی است. در چنین وضعی اگر انسان بر خداوند سبحان توکل داشته باشد، اراده اش قوی و عزمش راسخ

می گردد و موانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد. زیرا انسان در مقام توکل با مسبب الاسباب پیوند می خورد و با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی ماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم می کند تا به مقصود برسد.

چنانکه می دانیم از ویژگی های بارز افسردگی ، عدم فعالیت، دیدگاه بدبینانه،اندوه، تردید و عزت نفس پایین است. شناخت دقیق بیماران افسرده در درمان بیماری امری حیاتی به شمار می رود، زیرا متأسفانه گاهی متخصصان نیز به اشتباه افراد مضطرب را در رده ی اینگونه بیماران محسوب نموده و اقدام به درمان افسردگی می کنند که نتیجه ی مطلوبی عایدشان

نمی گردد.

از خصوصیات بارز افسردگی ، نوع برخورد این بیماران با تأملات عاطفی و احساسی به ظاهر چاره ناپذیر است که منجر به فلج شدن آن ها می گردد، زیرا راه نجاتی نمی یابند و

پس نشینی می کنند، احساس رخوت و دشواری در تمرکز دارند. در مواردی که ضعف شخصیت درمان افسردگی و غلبه بر آن را دشوار می کند، توانمندی های شخصی می تواند به روند موفقیت درمان کمک کند، زیرا درمان افسردگی صرفا" درمان یک بیماری نیست، بلکه درمان یک انسان است.

بک ( 1967 ) تفاوت بیماران مضطرب و افسرده را به خوبی تبیین کرده است. وی می گوید: بیماران افسرده طرحواره ای منفی دارند، در صورتی که بیماران مضطرب محیط را تهدید کننده تلقی می کنند و خود را فاقد کفایت لازم برای مواجهه با تهدید می دانند.

درمورد نگرشی که بیماران افسرده و مضطرب به خود و محیط و آینده دارند نیز برن و دیوید سون معتقدند: بیماران افسرده نسبت به خود، محیط و آینده نگرش منفی دارند، در صورتی که بیماران مضطرب خویش را آسیب پذیر ، محیط را تهدید آمیز و آینده را غیر قابل پیش بینی

می دانند. علایمی را که در افسردگی و اضطراب تشخیص می دهند نیز تفاوت دارد.

برن و دیوید سون علایم افسردگی را غمگینی، اضطراب، تحریک پذیری، عدم اعتماد به نفس، تردید و دودلی، عدم فعالیت و فقدان انگیزش، بی علاقگی، امیال اجتنابی، تمایل و اقدام به خود کشی، بی اشتهایی، فقدان نیروی زندگی و اختلال در خواب می دانند. در صورتی که علایم اضطراب را اضطراب، افسردگی، عدم اعتماد به نفس، اجتناب و وابستگی زیاد، علایم خودبه خودی، اختلال در خواب، فقدان خلاقیت و ابتکار،تمرکزضعیف، هوشیاری و گوش به زنگی شدید بیان می کنند.

برای تشخیص بیشتر تفاوت بیماران افسرده از افراد مضطرب توجه به طرحواره های نوعی، که اینگونه افراد برای خویش طراحی نموده اند نیز ضروری به نظر می رسد.

بیماران افسرده طرحواره ای اینگونه نسبت به خود دارند:

1. دیگران باید مرا دوست داشته باشند.

2. یا صددرصد موفق هستم یا کاملا" شکست می خورم.

3. ارزش من به عنوان انسان به این بستگی دارد که دیگران در مورد من چه فکر می کنند.

4. من باید همیشه یک فرد خوش رفتار باشم.

5.من باید تا می توانم کارم را به بهترین وجه ممکن انجام دهم.

6. اگر دیگران با من موافق نباشند، بدین معناست که من خوب نیستم.

7. من باید قادر به انجام هر چیزی باشم، درخواست کمک از دیگران نشانه ی ضعف است.

بیماران مضطرب این نوع طرحواره را برای خویش ترسیم کرده اند:

1. برای اجتناب از بعضی حوادث ترسناک باید همیشه هشیار باشم.

2. اگر رفتار درستی نداشته باشم، مورد تمسخر قرار می گیرم و موقعیتم تهدید خواهد شد.

3. اگر صلاحیت و شایستگی خودم را نشان ندهم، دیگران فکر می کنند که من نادان و احمق هستم.

4. چنانچه احساس اضطراب کنم، بدین معناست که کنترلی روی خودم ندارم.

5. اگر اضطرابم ادامه پیدا کند خواهم مرد.

6. اگر دیگران به من نگاه کنند از من انتقاد خواهند کرد.

7. دنیا پر از خطرات و تهدید هایی است که من قادر نیستم با آن ها مواجه شوم.

بنابراین با توجه به نگرش و نوع طرحواره های ترسیمی فوق شناخت بیماری و نوع درمان را برای متخصص روشن می سازد.البته به عقیده ی محققان بالینی غالبا"حد ومرزبین سندرم های اضطراب و افسردگی نا مشخص است و برخی مانند ولپه (1971 ) معتقدند که افسردگی ناشی از اضطراب طولانی مدت است.

· گردآوری حمیرا غفوری کارشناس راهنمایی و مشاوره