پیام

هیچ کس جز خود ما مسئول بدبختی و خوشبختی های ما نیست

۹/۰۹/۱۳۸۶

سلامت روان و ضرورت توجه به آن

سلامت روان مفهومی است که چگونگی تفکر ، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعیت های زندگی نشان می د هد و به درک ما از خود و زندگی مان بستگی دارد.
همچنین بسته به میزان برخورداری از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس ، برقراری ارتباط با دیگران ، ارزیابی ها و انتخابمان متفاوت است.
در حقیقت سلامت روان چیزی بیش از عدم وجود بیماری روحی است. بدین معنی که صرفا به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صددر صد تایید کرد.
حتی با اینکه بسیار ی ازما از بیماری خاص روحی قابل تشخیص رنج نمی بریم اما واضح است که برخی از ما به لحاظ روحی سالم تر از دیگران هستیم.
مطالعه ویژگی هایی که سلامت روان را می سازند تحت عنوان " روانشناسی مثبت" نام گرفته است.
آنچه مسلم است حفظ سلامت روان نیز مانند سلامت جسم حائز اهمیت است. شاید اقداماتی در این زمینه صورت گیرد اما خدمات بهداشت روان عمدتا به گروه کوچکی ازافراد که مشکلات جدی و آشکار دارند اختصاص می یابد و به همه کسانی که از مشکلات طولانی روانی طولانی مدت رنج می برند یا افرادی که معمولا افسردگی و اضطراب را تجربه می کنند ، کمک نمی کند.
ممکن است تشخیص و ریشه یابی مشکلات مربوط به سلامت روان دشوار باشد اما متخصصان بهداشت روان با آگاهی از علائم ، این مشکلات را تشخیص می دهند.
مسلما عدم درمان هر یک از مشکلات مربوط به سلامت روان مانند اضطراب و افسردگی بر شدت آن می افزاید و به این ترتیب درمان دشوار تر شده و احتمال پیدایش مشکلات عمیق تر وجود خواهد داشت.
تحقیقات نشان داده است که اکثر بيماري هاي روحي از اوائل زندگي (نيمي از همه موارد تا 14 سالگي) آغاز مي شوند.
شروع بسياري از موارد با علائم خفيف که براحتي قابل رفع هستند مانند اضطراب کم يا خجالت دائمي است اما در صورت عدم درمان مي توانند بسرعت به افسردگي شديد ، ترس هاي ناتوان کننده يا اضطراب باليني تبديل شوند.
اينکه موارد زيادي از اين بيماري ها در زمان جواني افراد (سه چهارم تا 24 سالگي) آغاز مي شود ابهام آميز است و بر تلاش بيشتر براي تشخيص و درمان در مراحل اوليه تاکيد دارد.
بنابراین اگر عضوي از خانواده شما، يا يكي از همكاران و دوستانتان اغلب احساس عصبي بودن و اضطراب مي‌كند بايد نگران او باشيد و در برخي موارد به او پيشنهاد كنيد براي بررسي بيشتر به مراكز درماني مراجعه كند.در اینجا به برخی ویژگی های سلامت روان اشاره می شود:
- توانایی لذت بردن از زندگی : توانایی لذت بردن از زندگی برای داشتن سلامت روان ضروری است. جیمز تیلور می نویسد "راز زندگی لذت بردن از گذشت زمان است".
تمرین مدیتیشن و آرامش ذهن یکی از راههای پرورش توانایی لذت بردن از زندگی است. البته ما باید برای آینده برنامه داشته باشیم و نیز باید از گذشته درس هایی را بیاموزیم اما بسیاری از اوقات اغلب ما زمان حال را در نگرانی آینده و یا حسرت گذشته از دست می دهیم.
- سازگاری : توانایی خارج شدن از پریشان حالی تحت عنوان سازگاری گفته شده است. مدتهای مدیدی است که مشخص شده برخی افراد استرس را بهتر از دیگران کنترل می کنند. علت آنکه عده ای با وجود شرائط نامطلوب خانوادگی افراد موفقی می شوند و عده ای دیگر در این شرائط زندگی ناموفق دیگری را تکرار می کنند این است که گروه اول با استرس های موجود کنار می آِیند و درست تصمیم گیری می کنند.
- تعادل : بنظر می رسد حفظ تعادل در زندگی منجر به ارتقاء سلامت روان می شود. برای مثال همه ما باید زمانی را که صرف امور اجتماعی می کنیم با مدت زمانی را که به خود می پردازیم هماهنگ کنیم.
کسانی که همه وقتشان را درتنهایی می گذرانند ممکن است برچسب "گوشه گیر" به آنها زده شود و شاید بسیاری از مهارت های اجتماعی را از دست بدهند.
انزوا گرائی مفرط حتی می تواند منجر به جدایی از واقعیت شود. کسانی هم که از نیاز به کمی انزوا طلبی غافل می شوند بهمین ترتیب ممکن است دچار چنین جدایی شوند. تعادل بین این دو مهم است.
دیگر حوزه هایی که بنظر می رسد تعادل حائز اهمیت باشد شامل هماهنگی بین کار و تفریح ، تعادل بین خواب و بیداری ، هارمونی بین استراحت و ورزش ، و حتی تعادل بین زمان سپری شده در خانه و محیط بیرون است.
- انعطاف پذیری : با افرادی که شدیدا بر ایده های خود پافشاری می کنند آشنایی داریم. هیچ بحثی قادر به تغییر نظر آنها نیست.
چنین افرادی اغلب با انتظارات سختی که دارند ، خود را در معرض استرس بیشتر قرار می دهند. تمرین منعطف تر نمودن توقعات می تواند به بهبود سلامت روان کمک کند.
افرادی که از سلامت روان برخوردارند طیفی از احساسات را تجربه نموده و این احساسات را بروز می دهند. برخی افراد احساسات خاصی را سرکوب می کنند و آنها را غیر قابل قبول تلقی می کنند.
این عدم انعطاف احساسی ممکن است آنها را در معرض مشکلات مربوط به سلامت روان نماید.
خود شکوفایی :از مواهبی که در اختیارمان نهاده شده چه ساخته ایم؟ رخی از افراد توانایی هایشان را شکوفا می کنند و عده ای هم آنچه را در اختیار دارند بر باد می دهند. ما باید ابتدا داشته ها و مواهبی را که به ما ارزانی شده بشناسیم و این روند تشخیصی بخشی از راهی است که به سوی خود شکوفایی باید طی کنیم.
کسانی که از سلامت روان برخوردارند ، در این راه قدم برداشته اند.
آنچه از نظر تان گذشت مختصری بود از مفاهیمی که در شناسایی سلامت روان حائز اهمیت هستند.

منبع: جام جم آنلاین

چند توصیه

چند توصیه برای کاهش فشارعصبی ناشی ازکار

1- هرگاه دچار فشارعصبی شدید ، چند دقیقه دست ازکار بکشید ودرمحلی مانند حیاط یا راهروی محل کارقدم بزنید .
2- ازانجام کارهای اداری درمنزل خود داری کنید.
3- مراقب هرگونه تغییر دروضعیت سلامت خودباشید.
4- ازافرادی که دچار فشارعصبی نمی شوند الگو بگیرید .
5- ازکارکردن درساعت های طولانی وتعطیلات آخرهفته اجتناب کنید.
6- هرچیزی را که به شما درایجاد آرامش کمک می کند یادداشت کنید.
7- هرزمان که احساس کردید کارهای زیادی برای انجام دادن دارید حداقل یک کار را تفویض کنید.
8- سعی کنید حتی المقدور میزکارتان رانزدیک پنجره قراردهید.
9- خود را قانع کنید که ممکن است خواهان خیلی چیزها باشید اما امکان دسترسی به آنها را نداشته باشید.
10- برای حفظ ونگهداری شغل خود به ارزش آن توجه کنید.
11- یادگیری تکنولوژی های جدید ( مثلا کاربا کامپیوتر ) را به تدریج شروع کنید واعتماد به نفس خود را بالا ببرید.
12- قبل ازانتخاب شغل جدید عوامل تنش زای آن را شناسایی کنید.
13- اگر محل زندگی تان نزدیک به محل کاراست گاهی این فاصله را پیاده یا با دوچرخه طی کنید.
14- هرروز ازکارهایی که باید انجام دهید لیستی تهیه کنید وپس ازانجام دادن هرکارروی آن خط بکشید تا لیست کوتاه شود . این کار رضایتمندی شما را افزایش می دهد.
15- « نه » گفتن را یاد بگیرید. وقتی ازپس کاری برنمی آیید یا وقت انجام آن را ندارید ، لزومی ندارد آن را به گردن بگیرید.
16- به عقاید دیگران احترام بگذارید .همیشه حق با شما نیست !
17- برای تعطیلات آخرهفته فعالیت هایی را برنامه ریزی کنید اجازه ندهید روزها همین طور بی برنامه وبیهوده بگذرند.
18- ورزش می تواند به صورت موقت خشم را درمان کند .حتی اگر آن را پشت میزودرحالی که روی صندلی خود نشسته اید انجام دهید!

۹/۰۳/۱۳۸۶

آیا عشق ورزیدن هنر است ؟

آیا عشق ورزیدن هنر است ؟


آیا عشق هنر است؟ اگر هنر است آیا به دانش نیاز و کوشش نیازمند است؟ آیا عشق احساسی مصنوع است که درک آن بستگی به بخت آدمی دارد یعنی چیزی است که اگر بخت یاری کند

آدمی به آن گرفتار می شود. این بدان معنی نیست که مردم عشق را مهم نمی انگارند مردم تشنهٔ

عشقند فیلم های که مردم دربارهٔ داستان های عاشقانهٔ شاد یا عم انگیز می بینند بی شمار است.

با وجود این به ندرت کسی این اندیشه را به دل راه میدهد که در عشق نیاز به آموختن نکته ها و

چیزها دارد. مشکل بسیاری از مردم در وحلهٔ نخست این است که دوستشان بدارند نه این که خود

دوست بدارند . یا استعداد مهر ورزیدن داشته باشند. بدین ترتیب مسألهٔ مهم برای آنان این است

که چسان دوستشان بدارند و چگونه دوست داشتنی با شند. پس راه های چند بر می گزینند تا به

این هدف برسند. از جمله می کوشند تا به اقتضای مو قعیت اجتماعیشان مردمانی موفق صاحب قدرت و ثروت باشند و در این مورد مردان بیشتر صادق است. زنان بیشتر می کوشند تا با

پرورش تن، جامهٔ برازنده و... آراسته و جالب بنما یند. هر دو گروه سعی می کنند با رفتاری

خوشایند و سخنانی دل انگیز و با فروتنی و با یاری به دیگران خود را در دل مردم جای دهند.

در حقیقت آنچه اغلب مردم در فرهنگ امروزی ما از محبوب بودن می فهمند اساساٌ معجونی است

از مردم پسند بودن و جاذبهٔ جنسی. علت این که می گویند در عالم عشق هیچ نکته ای آموختنی

وجود ندارد این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق معشوق است نه استعداد.

مردم دوست داشتن را ساده می انگارند و بر آنند که مسأ له تنها پیدا کردن یک معشوق

مناسب یا محبوب دیگران وبدن است که به آسانی میسر نیست.

این طرز تفکر دلایلی چند دارد که گسترش اجتماع کنونی ما سرچشمهٔ آنهاست.از آن جمله تحولی

است که در مورد انتخاب معشوق در قرن بیستم به وجود آمده است. همانند بسیاری از

فرهنگ های باستانی عشق یک احساس بی پیرایه و شخصی نبود که احتمالاً در آینده به ازدواج

منجر شود. بر عکس ازدواج بر حسب رسوم متداول زمان انجام می گرفت یعنی به وسیله

خانواده طرفین یا به وسیلهٔ دل ها.گاه نیز ازدواج بدون دخالت واسطه ها، مطلقا ًبر اساس

ملاحظات اجتماعی صورت می گرفت و عشق می بایست بعد از ازدواج به وجود آید.

از سه چهار نسل گذشته به این طرف عشق رمانتیک در دنیای غرب عمومیت یافت در

ایالات متحده گر چه هنوز ملاحظات و سنت های گذشته از بین نرفته باز می بینیم که مردم به طور روز افزون به دنبال عشق رمانتیک می گردند. یعنی می خواهند شخصاً عشق خود را

بیابند و آن را به ازدواج منتهی کنند. این مفهوم تازه آزادی در عشق معشوق را، در قبال

کنش عشق اهمیت بسیار بخشیده است.عشق نیرویی است که تولید عشق می کند.

ناتوانی عبارت است از تولید عشق این فکر را مارکس به بهترین وجهی بیان کرده است.

او می گوید: انسان را به عنوان و رابطه اش با دنیا به عنوان یک رابطهٔ انسانی فرض کنید.

در نظر بگیرید که عشق را تنها می توان مبادله کرد و اعتماد را با اعتماد و بر همین قیاس.

اگر بخواهید از هنر لذت ببرید باید آموزش هنری دیده با شیداگر بخواهید در دیگران مو ثر باشید

خودتان باید شخصی واقعاً پرشور و عامل ایجاد نفوذ در مردم باشید.هر یک از روابط شما با

انسان و با طبیعت بایستی مبین زندگی حقیقی و فردی شما که بیانی از خواست ارادی شماست،باشد اگر شما بدون این که طلب عشق کنید عشق می ورزید . یعنی اگر عشق شما عشقی

است که قدرت تولید عشق ندارد. اگر به وسیله ٔ تجلی زندگی به عنوان یک عاشق از خودتان یک

معشوق نساخته اید عشق شما ناتوان است یک بدبختی است اما تنها در جهان عشق نیست که معنی نثار کردن و گرفتن کی است است. معلم از دانش آموز دانش می آموزد هنر پیشه از

تماشاگر خود شور و هیجان کسب می کند. ورانپزشک به وسیله بیمار خود معالجه می شودبه

شرط آنکه همدیگر را به عنوان شیٔی تلقی نکنند و رفتارشان نسبت به هم صمیمانه و اثر بخش باشد.لازم نیست تأکید شود که توانایی عشق ورزیدن همانند نثارکردن بستگی به رشد و تکامل صفات و منش های شخص دارد.این تضمین جهت گیری بار آورتری است. شخص در این جهت گیری بر عدم استقلال خود قدرت مطلق خود عشقش به استثمار دیگران و بر علاقه اش به احتکار

چیره می شود.به نیروهای بشری خویش ایمان پیدا می کندو شجاعت آن را کسب می کندکه برای نیل به هدف های خود بر نیروی خویشتن تکیه کند.هر قدر شخص بیشتر فاقد این صفات باشد بیشتر از نثار کردن خودش یعنی از عشق ورزیدن واهمه دارد. عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم.

حصول عشق واقعی فقط زمانی امکان دارد که دو نفر از کانون هستی خود با هم گفت و شنود کنند. یعنی هر یک بتوانند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کند. واقعیت انسان فقط در این کانون هستی است زندگی فقط در این جاست بنیاد در اینجاست عشقی که بدین گونه درک شود در مبارزه ای دایمی است.رشد است و با هم کار کردن حتی اگر بین دو طرف هماهنگی یا تعارض وجود داشته باشداین امر در برابر این حقیقت اساسی که هر دو طرف در کانون هستی خود یکدیگررا درک می کنند و بدون گریختن از خود احساس وصول و وحدت می کنند در درجه دوم اهمیت قرار دارد.فقط یک چیز وجود عشق را اثبات می کنند عمق ارتباط ، سر زندگی و نشاط هر دو طرف این میوه ای است که عشق با آن شناخته می شود.نآٱآاxxxSShHHhhHHjjjjhآٱ

انسان عاشق به عکس انسانی است که با قدرت عشق بارور و زایای خود از یک سو وجود خود را هر دم غنی تر و زایاتر می کندو از سوی دیگر هر چه بیشتر از خود می دهدو با عشق خود با دنیای خارج و یا دیگران می آمیزدو نیازش به عشق ورزی و آفرینش عشق بیشتر می شود. برای چنین انسانی دوست داشتن و عشق ورزیدن دیگر نه تنها وظیفه و دستور نیست بلکه نیازی حیاتی استکه اگر به نحوی از انحا برآورده نشود او را محکوم به فنا میکند.از این رو انسان عاشق انسان واقعی است که عشق ورزیدن به کسی تأیید و تصدیق خوبی ها و محسنات او می باشد. از طریق دوست داشتن و عشق ورزیدن به کسی هو شیاری، محسنات و نیکی های فطریش را بیدار می کند مثل اینکه در آیینه عشق دیگری نگاه کرده و خودش را ببیند زمانی که خود را در رابطه با عشق می بینیم از محسنات خود آگاهی می یابیم آنگاه قادریم خود را بهتر شناخته و بیشتر دوست داشته باشیم.

پس:

« عشق عبارت است رغبت جدی به زندگی

و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم عشق آن

معجزه ای است که با آن من به دنیای دیگری راه

می یابد و از آن راه خود و دیگری و آدمی را

به طور کلی کشف می کند »

منبع: اریک فروم،ترجمهٔ پوری سلطانی« هنر عشق ورزیدن»

دکتر جان گری،ترجمهٔ ابوالفضل حاج حسینی،« هنر دوست داشتن ».

گردآوری:تروسکه الیا سی زاده


دانلود این مقاله بصورت PDF


تاثیر موسیقی بر روان

تاثیر موسیقی بر روان


تاثیر موسیقی در ضمیر متنوع است وآهنگ ها برحسب ریتم واصوات ،حالات

مختلفی را در آدمی به وجود می آورند وامروزه کمتر کسی یافت می شود که به

موسیقی علاقه نداشته باشد . هرفرد سلیقه متفاوتی در انتخاب نوع موسیقی دارد .

ومعمولا با شنیدن موسیقی مورد علاقه خود به یک نوع احساس آرامش می رسد .

وسعت موسیقی ، به قدری است که هر احساسی را می توان تحریک یا خلق کرد.

که ازاین طریق تحریک تخیل ،تداعی وهیجانی شدن عواطف در روحیه آنها اثر

می گذارد.
موسیقی شامل دورکن اساسی ریتم وملودی است .
ریتم طنین وضربان نظم هر آهنگ است . ارتعاشات وهر احساس

روانی ، طنین مخصوص را به وجود می آورد . به عنوان مثال ریتم آرامش

واطمینان باریتم شادی وغم با ریتم امید واعتماد فرق دارد . با موسیقی می توان

ریتم های متنوعی را به وجود آورد وانرژی های مختلفی در شنونده تحریک شود

با تحریک ارتعاشات روانی شنونده وهماهنگی باآن ، می توان به تدریج تغییراتی

را در جهت مناسب ایجاد کرد واحساس وی را به سمت مثبت وتعادل سوق داد .




ملودی محتوا وخود آهنگ است که از ترکیب اصوات ایجاد می شود . هر ملودی

برحسب ترکیب اصوات وفواصل موجود درآن احساسات خاصی را به شنونده

منتقل می سازد . بعضی ملودی ها غمگین وبرخی ملایم وآرام بخش ٰتعدادی

هیجانی ووبیقرار وبعضی شاد وفرح بخش هستند که این احساسات ، بستگی به

فواصل فیزیکی ، ترکیب اصوات وعادات فرد دارد. فواصل فیزیکی ، نقش عمده

ای در تعیین نوع احساسات دارد . هر احساسی در مغز با فرکانسهای خاصی

تحریک می شود وملودی در جهت این احساسات عمل می کند .

آهنگسازان ونوازندگان،بر حسب ذوق ومیزان اطلاعات خود ،تم های مختلفی را

خلق کرده اند که در اینجا اشاره ای کوتاه به هر کدام از آنها می شود:

تم شیدایی : این تم ها در صورت ترکیب مناسب ، می تواند احساساتی چون جوش

وخروش ، حس قدرتنمندی ،تحرک ، رقص وپایکوبی ودیگر احساسات خوشایند

را در شنونده ایجاد کند . اما بیش از حد شنیدن این نوع آهنگ ها به افراد ، بی

قراری بی نظمی ، گیجی وتشویش را منتقل می سازد از این رو شنیدن بی رویه

تم ها مناسب نیست . از این تم ها می توان برای تحریک احساسات افراد غمگین

استفاده کرد .

تم حزین : شنیدن این نوع آهنگ ها احساس شکوه وشکایات وناکامی را در شنونده

ایجاد می کند وباعث به یاد آوردن خاطراتی از ناملایات گذشته می شود. اما باید

به این نکته توجه شود . که تم ها ی حزین در حالت ملایم درد را تسکین می بخشد

در هنگام ناراحتی تحمل ناراحتی ها را آسان می کند اما شنیدن بیش از حد این نوع

آهنگها روحیه را خسته وحزین می گرداند واحساساتی چون ترحم ،خواهش ،

نیایش؛هم دردی والتماس را بیان می کند .

تم های هیجانی : در موسیقی هیجانی میل به خود نمایی ونمایش دیده می شود . تم

های هیجانی بیشتر برونی است ومیل به تظاهر وحرکت جسمی را دارد . از تم

های هیجانی می توان در ایجاد انرژی روانی ،رغبت وانگیزه در کاهش حالت

افسردگی وغمگینی بهره جست .
تم های شاد وفرح بخش: تم هایی هستند که شادمانی ونشاط را توام با آرامش

ومتانت منتقل می سازد ،توام با ثبات وآرامش است وبا وجود سیستم نسبتا تند آن

هیجان ایجاد نمی کند وبعد از شنیدن آنها آرامش خود را به خوبی حفظ می کنیم

ودر عین حال باعث سرزندگی می شود فکر وعواطف را متعادل ساخته وآرامش

وقرار ذهنی شنونده را ایجاد می کند.

این نوع آهنگها برای تقویت روحیه افراد یک اجتماع وسرزندگی ونشاط آنها به

خصوص جوانان ،سازنده هستند .
تم های آرامبخش: تم های مطبوعی هستند که تحریک کننده ،غم انگیز ، هیجانی

ووجد آور نیستند ومتن ملایم ویک نواخت ارتعاشات آنها ، احساس آرامش را

منتقل می سازند . شنیدن این نوع موسیقی ها برای آرامش و وحدت وفرایند های

ذهنی را تقویت می کند واز آن می توان در کاهش بسیاری از تنش ها استفاده کرد.

نرمین تالاوی کارشناسی راهنمایی ومشاوره


معیار ها و ملاکها ی قبل از ازدواج

معیار ها و ملاکهای قبل از ازدواج

مقدمه


ازدواج اساس تشکیل خانواده و مبنای سازمان اجتماعی هر کشوری است . در راه ازدواج جوانان کشور ما مشکلات فراوانی وجود دارد که جوانان برای برطرف کردن این مشکلات تلاش می کنند . ازدواج و تشکیل خانواده یکی از حساس ترین تصمیمات دوران زندگی است که اقدام به آن نیاز به بررسی ، دقت ،هوشیاری و مشورت با افراد با تجربه دارد .

قبل از اینکه انسان دست به عملی بزند باید در چارچوب مورد نظر خود فکر کند . بعد از آن اقدام به کسب اطلاعات لازم نماید و تا زمانی که احساس نکند که اطلاعا تش کامل شده ،نباید اقدام به تصمیم گیری کند زیرا اقدام به تصمیم گیری نسنجیده بر هیچ کسی پوشیده نیست.

در بررسی های انجام شده در ازدواج های موفق زوجین عوامل زیر را موثر دانسته اند :

· آموزش کافی در زمینه زندگی خانوادگی داشته اند

· از نظر سطح آموزشی زوجین تشابه نسبی داشته اند

· از نظر اعتقادات مذهبی زوجین تشابه نسبی داشته اند از درامد متوسطی در هنگام ازدواج برخوردار بوده اند

· زوجین از روحیه تطابق پذیری و قابل انعطاف برخوردار بوده اند

معیار ها و ملاکها برای قبل از ازدواج

ازدواج از آداب و سنن اجتماعی است که همواره در تمامی جوامع انسانی به عنوان یک واقعیت اجتماعی مطرح بوده است . در این رابطه این سوال مهم مطرح می شود که در حال حاضر جوانان چگونه و با چه معیاری باید همسر آینده خود را انتخاب کنند ؟

بسیاری از افراد واقعا نمی دانند که چه کسی را با چه معیاری و صفات شخصیتی به عنوان شریک زندگی خود برگزینند ؟

و چگونه انتخاب صحیحی داشته باشند ؟....

به درستی بر هیچ کسی پوشیده نیست که در تشکیل خانواده این نهاد اجتماعی دو طرف (زن ومرد) ابتدا نیاز به بینش و آگاهی نسبت به یکدیگر دارند که از آن جمله میتوان آگاهی از علایق ،امیال ، استعداد، آمال و آرزوها ، عادات و سرگرمی ها ، انگیزه ها ، افکار و عقاید ،میزان توقعات خواسته ها وانتظارات طرفین از یکدیگر ، مسائل اقتصادی ، فرهنگی و غیره را نام برد . تمامی این موارد می تواند زیر بنای زندگی انسان را تشکیل دهند،اگر طرفین اطلاعات صحیح و دقیقی از یکدیگر داشته باشند ،می توانند به سهولت گام های مثبت و موثری را برای تشکیل خوانواده موفق بردارند . اما شرط اول این است که ابتدا هر یک از طرفین خود را بشناسند و برخصوصیات و تواناییها و خلق و خوی خود آگاه باشند . برای آنکه خود را بشناسند و به وضع اخلاقی و روحی خود پی ببرند ،لازم است که در خود بنگرند چرا که خود شناسی تنها از راه اندیشیدن در باره ی روابط خود با دیگران حاصل میشود .اما در رابطه با ازدواج مسئله دیگری که بسیار حائز اهمیت است ،اصل محبت و علاقه است،هر پیوند و ازدواجی باید پایه واساس روحی و معنوی داشته باشد . هر چند که نباید از این واقعیت غافل بود که هماهنگی صد در صد امکان پذیر نیست .اما اگر وجوه مشترک بین زن ومرد بیشتر باشد ،توافق و سازگاری آنان در زندگی مشترک بیشتر خواهد بود . بنابراین برای ایجادزندگی برپا و پویا دو طرف باید از نظر فکری و مبنای اعتقادی و آرمان ها واهداف هم سطح و هم نظر باشند .



مشاوره در ازدواج

هنگام روبرو شدن با مشکلات به علت کمبود اطلاعات توانایی تصمیم گیری برای حل مشکل را نداریم بنابراین باید از منابع اطلاعاتی مختلف که مرتبط با مشکل اند آگاهی های مختلف را کسب کنیم تا بتوانیم تصمیم عاقلانه ای بگیریم . در این زمینه باید از افرادی که واجد شرایط و صلاحیت هستند کمک بگیریم . نمونه هایی از مشکلاتی که افراد با آن مواجه می شوند عبارتند از :

· گزینش یک راه از میان چند راه موجود

· از دست دادن موقعیتهای دیگر

· مشکلات مالی مواجه شدن با شکستها

· مسائل خانوادگی و......

لذا انسان برای مواجه شدن و پیداکردن راه حل دچار اضطراب و نگرانی می شود که در این موقع به کمک دیگران نیاز است . ولی در برخی موارد هر فردی حتی بزرگان قوم ، دوستان و همسایگان هیچ کدام صلاحیتی برای دخالت ندارند. فقط صلاحیت چنین کاری با مشاور است زیرا استفاده از روشها وفنون مشاوره در صلاحیت وی است وجنبه کار هم تخصصی است .

نتیجه وسرانجام رجوع به مشاور تسکین ناراحتی ورفع مشکل و گزینش مناسب است . مشاوره ی قبل از ازدواج ، تشکیل خانواده موفق ،سعادتمند و با امنیت را تایید و تضمین می کند . در مشاوره قبل از ازدواج به مراجع کمک میشود تا مناسب ترین همسر را انتخاب کند .

بنابر این مشاوره در این زمینه باید نسبت به شناخت زوجین و خانواده های آنان و عوامل دیگری که در زندگی مشترک آنان دخیل است اقدام کنند و زوجین را در جهت هماهنگی بیشتر هدایت کنند . مشاوران ازدواج باید صلاحیت لازم را در این زمینه داشته باشند تا بتوانند از عهده چنین کار مهمی برآیند (حسن بیرجندی 1377). استفاده جوانان از مشاوران ازدواج از زمان آغاز حرکت و به فکر افتادن ازدواج امری ضروری است که میتواند فرایند یک ازدواج موفق را برای جوانان در پی داشته باشد.

مشکلات ازدواج

در کتاب مشاوره ازدواج و خانواده درمانی در نتیجه پژوهشی مشکلات دانشجویان پزشکی و تربیت معلم ارائه شده است به این مشکلات به همراه سایر مشکلات احتمالی دیگر سبب شده تا آمار ازدواج در جامعه به شدت سیر نزولی را طی کند و نرخ ازدواج جامعه ما نسبت به گذشته کاهش یابد:

مهمتری عوامل عبارت بوده اند از :

1. مشکل اقتصادی

2. عدم آشنایی قبل از ازدواج

3. باورهای غلط خانواده (سختگیری های والدین )

4. مشکل تصمیم گیری

برای تسهیل در امر ازدواج جوانان کمک هایی باید از طرف دولت و خانواده ها صورت گیرد این کمک ها عبارتند از :

· کمک های دولت به مسایل و مشکلات ازدواج جوانان

· کمکهای مالی و اقتصادی و وام های طولانی مدت به زوجین

· دادن امککانات و تسهیلات جهت اشتغال زوجین جوان

· تبلیغ و گسترش فرهنگ ازدواج در جامعه بوسیله رسانه هاو....

آنچه که قبل از کمک های دولت در امر ازدواج مهم است رسیدن جوانان به ویژگی هاییمانند رشد جسمانی ، رشد عقلانی، رشد عاطفی ،رشد اجتماعی و رشد اخلاقی است که در شمار شرایط اولیه تشکیل خانواده است.



گردآورنده نسرین تالاوی ، کارشناس راهنمایی و مشاوره



افسردگی

افسردگی



در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم واو در فغان و در غوغاست.

اغلب روان شناسان افسردگی را یک انحراف عاطفی می دانند، زیرا شخصیت بخشی به نسبت ثابت و پایدار از شخص است و حال آن که احساس و عاطفه در اشخاص متغییر است. روان شناسان معتقدند که افسردگی یک بیماری ناشی از اختلالات مغزی و سیستم عصبی نیست بلکه افکار منحرف وفریب آلود،مجموعه ای از احساسات، غم و اندوه، عدم اعتماد به نفس، بی تفاوتی و بی حوصلگی،خستگی، ضعف و ناامیدیو یأس را تحت عنوان افسردگی به دنبال می کشد، بنابراین افکار غیر منطقی و غیر واقعی و فریب آلود میکروب و علت افسردگی هستند.

به اعتقاد دکتر آدلف میر« شخصیت در حکم باروت وشرایط زندگی در حکم شعله است و در این میان افسردگی نتیجه ی انفجاری آن است».

در تعریف دیگری از افسردگی چنین گفته اند که فقدان یا کمبود و بگونه ای واکنش

فرد نسبت به منزوی شدن است و از این رو شکلی ازتنهایی یا اندوه است که به قول فروید به هنگام سوگواری و مالیخولیا در نقاب خصوصیات فردی اشخاص قرار

می گیرد و احتمالا" به واسطه ی آن اصلاح می شود اما در نهایت واکنشی جامع می باشد که در ضمیر انسان نهفته است. در واقع چشم انداز افسردگی هرچه هست منفی است.

همه ی انسان ها در تهاجم افسردگی هستند پیر،جوان،باسواد،بیسواد،فقیر،ثروتمند افسردگی عمده و بیماری افسردگی شیدایی در مردو زن نوجوان حتی در کودکان مشاهده می شود. جنس مذکر و مؤنث به یک اندازه افسرده می شوند اما جالب است که زن ها چند برابر بیشتر از مرد ها نسبت به درمان اقدام می کنند.

بر اساس مطالعاتی که در اروپا و ایالات متحده ی آمریکا انجام شده، برآورد شده که بین 9تا28 درصد زنان و5تا12درصد مردان در طول زندگی خود یک بیماری افسرده ساز عمده داشته اند بنابراین زنان دو برابر مردان به افسردگی دچار هستند. این عدم تجانس در در شیوع افسردگی مخصوصا"در گروه های سنی جوان تر

* انسان از دیدگاه اسلام ، پژوهشکده ی حوزه و دانشگاه.

صدق می کند، همچنین احتمال بهبود افسردگی درآن ها نسبت به پیر ها بیشتر است.

علامه طباطبایی در تعریف توکل می فرماید: حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده ورسیدن به مقصود در عالم ماده نیازمند یک سلسله اسباب و عوامل طبیعی و یک سلسله عوامل روحی و نفسانی است. هنگامی که انسان وارد میدان عمل می شود و کلیه ی عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده می کند، تنها چیزی که میان او و هدفش فاصله می اندازد عوامل روحی است. در چنین وضعی اگر انسان بر خداوند سبحان توکل داشته باشد، اراده اش قوی و عزمش راسخ

می گردد و موانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد. زیرا انسان در مقام توکل با مسبب الاسباب پیوند می خورد و با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی ماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم می کند تا به مقصود برسد.

چنانکه می دانیم از ویژگی های بارز افسردگی ، عدم فعالیت، دیدگاه بدبینانه،اندوه، تردید و عزت نفس پایین است. شناخت دقیق بیماران افسرده در درمان بیماری امری حیاتی به شمار می رود، زیرا متأسفانه گاهی متخصصان نیز به اشتباه افراد مضطرب را در رده ی اینگونه بیماران محسوب نموده و اقدام به درمان افسردگی می کنند که نتیجه ی مطلوبی عایدشان

نمی گردد.

از خصوصیات بارز افسردگی ، نوع برخورد این بیماران با تأملات عاطفی و احساسی به ظاهر چاره ناپذیر است که منجر به فلج شدن آن ها می گردد، زیرا راه نجاتی نمی یابند و

پس نشینی می کنند، احساس رخوت و دشواری در تمرکز دارند. در مواردی که ضعف شخصیت درمان افسردگی و غلبه بر آن را دشوار می کند، توانمندی های شخصی می تواند به روند موفقیت درمان کمک کند، زیرا درمان افسردگی صرفا" درمان یک بیماری نیست، بلکه درمان یک انسان است.

بک ( 1967 ) تفاوت بیماران مضطرب و افسرده را به خوبی تبیین کرده است. وی می گوید: بیماران افسرده طرحواره ای منفی دارند، در صورتی که بیماران مضطرب محیط را تهدید کننده تلقی می کنند و خود را فاقد کفایت لازم برای مواجهه با تهدید می دانند.

درمورد نگرشی که بیماران افسرده و مضطرب به خود و محیط و آینده دارند نیز برن و دیوید سون معتقدند: بیماران افسرده نسبت به خود، محیط و آینده نگرش منفی دارند، در صورتی که بیماران مضطرب خویش را آسیب پذیر ، محیط را تهدید آمیز و آینده را غیر قابل پیش بینی

می دانند. علایمی را که در افسردگی و اضطراب تشخیص می دهند نیز تفاوت دارد.

برن و دیوید سون علایم افسردگی را غمگینی، اضطراب، تحریک پذیری، عدم اعتماد به نفس، تردید و دودلی، عدم فعالیت و فقدان انگیزش، بی علاقگی، امیال اجتنابی، تمایل و اقدام به خود کشی، بی اشتهایی، فقدان نیروی زندگی و اختلال در خواب می دانند. در صورتی که علایم اضطراب را اضطراب، افسردگی، عدم اعتماد به نفس، اجتناب و وابستگی زیاد، علایم خودبه خودی، اختلال در خواب، فقدان خلاقیت و ابتکار،تمرکزضعیف، هوشیاری و گوش به زنگی شدید بیان می کنند.

برای تشخیص بیشتر تفاوت بیماران افسرده از افراد مضطرب توجه به طرحواره های نوعی، که اینگونه افراد برای خویش طراحی نموده اند نیز ضروری به نظر می رسد.

بیماران افسرده طرحواره ای اینگونه نسبت به خود دارند:

1. دیگران باید مرا دوست داشته باشند.

2. یا صددرصد موفق هستم یا کاملا" شکست می خورم.

3. ارزش من به عنوان انسان به این بستگی دارد که دیگران در مورد من چه فکر می کنند.

4. من باید همیشه یک فرد خوش رفتار باشم.

5.من باید تا می توانم کارم را به بهترین وجه ممکن انجام دهم.

6. اگر دیگران با من موافق نباشند، بدین معناست که من خوب نیستم.

7. من باید قادر به انجام هر چیزی باشم، درخواست کمک از دیگران نشانه ی ضعف است.

بیماران مضطرب این نوع طرحواره را برای خویش ترسیم کرده اند:

1. برای اجتناب از بعضی حوادث ترسناک باید همیشه هشیار باشم.

2. اگر رفتار درستی نداشته باشم، مورد تمسخر قرار می گیرم و موقعیتم تهدید خواهد شد.

3. اگر صلاحیت و شایستگی خودم را نشان ندهم، دیگران فکر می کنند که من نادان و احمق هستم.

4. چنانچه احساس اضطراب کنم، بدین معناست که کنترلی روی خودم ندارم.

5. اگر اضطرابم ادامه پیدا کند خواهم مرد.

6. اگر دیگران به من نگاه کنند از من انتقاد خواهند کرد.

7. دنیا پر از خطرات و تهدید هایی است که من قادر نیستم با آن ها مواجه شوم.

بنابراین با توجه به نگرش و نوع طرحواره های ترسیمی فوق شناخت بیماری و نوع درمان را برای متخصص روشن می سازد.البته به عقیده ی محققان بالینی غالبا"حد ومرزبین سندرم های اضطراب و افسردگی نا مشخص است و برخی مانند ولپه (1971 ) معتقدند که افسردگی ناشی از اضطراب طولانی مدت است.

· گردآوری حمیرا غفوری کارشناس راهنمایی و مشاوره